پرداخت امن توسط کارتهای شتاب
نماد اعتماد اعتماد شما، اعتبار ماست
کدهای تخفیف روزانه هر روزه در اینستاگرام
پشتیبانی 24 ساعته 7 روز هفته

دانلود رایگان کتاب شازده کوچولو

نوع فایل
pdf
حجم فایل
5.5mb
تعداد صفحات
74
زبان
فارسی
دسته بندی
تعداد بازدید
3726 بازدید
رایگان

 دانلود رایگان کتاب 

شازده کوچولو

نویسنده:

آنتوان دو سنت اگزوپری

 

مترجم :

احمد شاملو


دنلود رایگان شازده کوچولو |آنتوان دو سنت اگزوپری|ترجمه فارسی


درباره کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری

کتاب شازده کوچولو برای نخستین بار در ماه آوریل سال ۱۹۴۳ به زمان انگلیسی و فرانسه در آمریکا منتشر شد. این کتاب یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های تاریخ است و در سراسر دنیا طرفداران فراوانی دارد. داستان لایه لایه‌ی این کتاب، طوری نوشته شده است که خواننده با هر بار خواندنش نکته‌ای جدید درباره‌اش دریابد، به همین دلیل است که بسیاری از منتقدین و استادان دانشگاه پیشنهاد می‌کنند که این کتاب را باید چندین بار در فواصل زمانی مطالعه کرد.

کتاب شازده کوچولو یکی از موفق‌ترین و پرفروشترین کتاب‌های تاریخ هم بوده است. این کتاب توانسته است به فروش بیش از ۱۴۰ میلیون نسخه در سراسر دنیا برسد و به بیش از ۳۰۰ زبان دنیا ترجمه شده است. تاکنون بارها و بارها اقتباس‌های هنری مختلفی از کتاب شازده کوچولو شده است؛  کتاب صوتی، کتاب الکترونیکی، تئاتر، نمایش، اجرای اوپرا، اجرای باله، ساختن عروسک و انیمیشن تنها تعدادی از این اقتباس ها هستند.

خلاصه داستان شازده کوچولو

داستان کتاب شازده کوچولو درباره‌ی ملاقات خلبانی با یک موجود کوچولوی دوست داشتنی است. این خلبان همان نویسنده‌ ی کتاب آنتوان سنت اگزوپری است، او در یکی از سفرهایش به آفریقا، در صحرای آفریقا سقوط می‌کند و در آن‌جا شازده کوچولو را ملاقات می‌کند. داستان شاعرانه و عاشقانه شازده کوچولو از جایی شروع می‌شود که در سیاره‌ ب ۶۱۲ که سیاره‌ی شازده کوچولو است گیاهی متفاوت در بین علف‌ها رشد می‌کند. گلی که در این داستان نقش معشوق را بازی می‌کند. شازده کوچولو که عاشق گل سرخ می‌شود در مسیر سفر قرار می‌گیرد، سفری که در جست و جوی دوست به زمین می‌رسد.  شازده کوچولو در سفرش با ساکنان هفت سیارک همنشین می‌شود و از آدم‌های هر سیاره حقیقت‌هایی درباره‌ی زندگی می‌آموزد.

اگرچه عمر اگزوپری کم بود و از چهل و چهار تجاوز نکرد اما همین فرصت کوتاه باعث شد تا او آثار ارزشمندی مثل: «هوانورد»، «زمین انسان‌ها»، «نامه یک گروگان»و «پرواز شبانه» را از خود به جا بگذارد. اگزوپری، نه تنها خلبانی شجاع، وطن‌پرست و مبارزی ضدفاشیسم بود بلکه تجربه‌های زندگی‌اش به عنوان خلبان در رمان‌ها و داستان‌های لطیف و خیال‌انگیز  او منعکس شده است.

جملات و دیالوگ زیبای شازده کوچولو، روباه و گل سرخ

دنلود رایگان شازده کوچولو |آنتوان دو سنت اگزوپری|ترجمه فارسی

شازده کوچولو گفت:  ولی تو گریه خواهی کرد!

روباه گفت: درست است.

-پس حاصلی برای تو ندارد.

-چرا دارد. رنگ گندم زارها…

سپس گفت:

– برو دوباره گل ها را ببین. این با خواهی فهمید که گل خودت در جهان یکتاست. بعد برای خداحافظی پیش من برگرد تا رازی به تو هدیه کنم.

شازده کوچولو رفت و دوباره گل ها را دید. به آنها گفت:

شما هیچ شباهتی به گل من ندارید، شما هنوز هیچ نیستید. کسی شما را اهلی نکرده است و شما هم کسی را اهلی نکرده اید. روباه من هم مثل شما بود. روباهی بود شبیه صدهزار روباه دیگر. ولی من او را دوست خودم کردم و حالا او در جهان یکتاست.

و گل ها سخت شرمنده شدند.

شازده کوچولو باز گفت:

شما زیبایید، ولی جز زیبایی هیچ ندارید. کسی برای شما نمی میرد. البته گل مرا هم رهگذر عادی شبیه شما می بیند. ولی او یک تنه از همه شما سر است، چون من فقط او را آب داده‌ام، چون فقط او را زیر حباب گذاشته‌ام، چون فقط برای او پناهگاه با تجیز ساخته‌ام، چون فقط برای خاطر او کرم‌هایش را کشته‎ام، چون فقط به گِله‌گزاری او با به خودستایی او یا گاهی هم به قهر و سکوت او گوش داده‌ام. چون او گل من است.

 

بخشی از کتاب شازده کوچولو:

… در این هنگام بود که روباه پیدا شد.
روباه گفت: سلام!
شازده کوچولو سربرگرداند و کسی را ندید؛ ولی مودبانه جواب سلام داد.
صدا گفت: من اینجا هستم، زیر درخت سیب…
شازده کوچولو گفت: تو کی هستی؟ چه خوشگلی! بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو…
روباه گفت: من نمی‌توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده‌اند.
شازده کوچولو آهی کشید و گفت: ببخش! اما پس از کمی تامل پرسید: اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی. پی چی می گردی؟
شازده کوچولو گفت: من پی آدم‌ها می گردم. اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: آدمها تفنگ دارند و شکار می‌کنند. این کارشان آزاردهنده است. مرغ هم پرورش می‌دهند و تنها فایده‌شان همین است. تو پی مرغ می‌گردی؟
شازده کوچولو گفت: نه، من پی دوست می‌گردم. نگفتی اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: “اهلی کردن” چیز بسیار فراموش شده‌ایست. یعنی “علاقه ایجاد کردن”…
شازده کوچولو گفت: علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسر بچه‌ای بیش نیستی؛ مثل صدها هزار پسر بچه‌ی دیگر و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود…
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم می‌فهمم… گلی هست… و من گمان می‌کنم که آن گل مرا اهلی کرده است….
روباه گفت: زندگی من یکنواخت است. من مرغ ها را شکار می‌کنم و آدم‌ها مرا. تمام مرغ‌ها شبیهند و تمام آدمها با هم یکسان. به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت می‌گذرد. ولی تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد. من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت. صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد؛ ولی صدای پای تو همچون نغمه‌ی موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید. به علاوه خوب نگاه کن! آن گندم زارها را در آن پایین می بینی؟ من نان نمی خورم و گندم در نظرم چیز بی‌فایده است. گندم زارها مرا به یاد هیچ چیز نمی‌اندازد و این جای تاسف است! اما تو موهای طلایی داری. و چقدر خوب خواهد شد آن وقت که مرا اهلی کرده باشی! چون گندم که به رنگ طلاست مرا به یاد تو خواهد انداخت. آن وقت من صدای وزیدن باد را در گندم زار دوست خواهم داشت… روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد. آخر گفت: بی زحمت مرا اهلی کن!
شازده کوچولو در جواب گفت: خیلی دلم می‌خواهد، ولی من زیاد وقت ندارم. من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزا هست که باید بشناسم.
روباه گفت: هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمی‌توان شناخت. آدم‌ها دیگر وقت شناخت هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان می‌خرند، اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد آدم‌ها بی دوست مانده‌اند. تو اگر دوست می‌خواهی مرا اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت: باید صبور بود. تو اول کمی دور از من به این شکل لای علف‌ها می‌نشینی. من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ نمی‌گویی. زبان سرچشمه‌ی سوتفاهم است. ولی تو هر روز می‌توانی قدری جلوتر بنشینی.

فردا شازده کوچولو باز آمد.
روباه گفت: بهتر بود به وقت دیروز می‌آمدی. تو اگر هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه به بعد کم کم خوشحال خواهم شد و هرچه بیشتر وقت بگذرد احساس خوشحالی من بیشتر خواهد بود. سر ساعت چهار نگران و هیجان زده خواهم شد و آن وقت به ارزش خوشبختی پی خواهم برد. ولی اگر در وقت نامعلومی بیایی، دل مشتاق من نمی‌داند کی خود را برای استقبال تو بیاراید… آخر در هر چیز باید آیینی باشد.
شازده کوچولو پرسید : “آیین” چیست؟
روباه گفت: این هم چیزی است فراموش شده، چیزی است که باعث میشه روزی با روزهای دیگر و ساعتی با ساعت با ساعت‌های دیگر فرق پیدا کند. بدین گونه شازده کوچولو روباه را اهلی کرد و همینکه ساعت وداع نزدیک شد روباه گفت: آه… من خواهم گریست.
شازده کوچولو گفت: گناه از خود توست. من که بدی به جان تو نمی خواستم. تو خودت خواستی که من تو را اهلی کنم…
روباه گفت:درست است.
شازده کوچولو گفت: در این صورت باز گریه خواهی کرد؟
روباه گفت: البته.
شازده کوچولو گفت: ولی گریه هیچ سودی به حال تو نخواهد داشت.
روباه گفت: به سبب رنگ گندم زار گریه به حال من سودمند خواهد بود.
و کمی بعد به گفته خود افزود: یک بار دیگر برو و گل‌های سرخ را تماشا کن. آن وقت خواهی فهمید که گل تو در دنیا یگانه است. بعد برگرد و با من وداع کن، و من به رسم هدیه رازی برای تو فاش خواهم کرد.
شازده کوچولو رفت و باز گل‌های سرخ را نگاه کرد. به آنها گفت: شما هیچ به گل من نمی‌مانید. شما هنوز چیزی نشده‌اید. کسی شما را اهلی نکرده است و شما نیز کسی را اهلی نکرده‌اید. شما مثل روزهای اول من و روباه هستید. او آن وقت روباهی بود مثل صد هزار روباه دیگر. اما من او را با خود دوست کردم و او حالا در دنیا بی‌همتاست.
و گل‌های سرخ سخت رنجیدند.
شازده کوچولو باز گفت: شما زیبایید ولی درونتان خالیست. به خاطر شما نمی‌توان مرد. البته گل سرخ من در نظر یک رهگذر عادی به شما می‌ماند، ولی او به تنهایی از همه‌ی شما سر است. چون من فقط به او آب داده‌ام، فقط او را در زیر حباب بلورین گذاشته‌ام، فقط او را پشت تجیر پناه داده‌ام… چون فقط به شکوه و شکایت او، به خود ستایی او و گاه نیز به سکوت او گوش داده‌ام. زیرا او گل سرخ من است.
آنگاه پیش روباه بازگشت و گفت:
خداحافظ….!!!
روباه گفت: خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد تکرار کرد: آنچه اصل است از دیده پنهان است.
روباه گفت: آنچه به گل تو چندان ارزش داده عمریست که تو به پای او صرف کرده‌ای.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد تکرار کرد: عمریست که من به پای گل خود صرف کرده‌ام.
روباه گفت: آدم‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند؛ ولی تو نباید فراموش کنی. تو هرچه را اهلی کنی همیشه مسئول آن خواهی بود. تو مسئول گل خود هستی…

مطالعه بیشتر

دانلود
راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
  • در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “دانلود رایگان کتاب شازده کوچولو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت
0
دنلود رایگان شازده کوچولو |آنتوان دو سنت اگزوپری|ترجمه فارسی
دانلود رایگان کتاب شازده کوچولو

رایگان