شهر قصه در ۸۰۰۰صفحه تایپ شده و ۸ ساعت نوار ضبط شده از متن وجود دارد. بیژن مفید یکی از نسخهها را با گروه نمایش برنامه دوم رادیو تهران ضبط کرده بود. با جا افتادن کار در خانه پیش آهنگی ناحیه پنج تهران. خیابان شهباز که آتلیه تئاتر نامیده شده بود. حدود یکسال، هر هفته با تماشاچیان دعوتی اجرا میشد.
معرفی کامل و دانلود نمایشنامه شهر قصه نوشته بیژن مفید
نمایشنامه در دو پرده و چهارصحنه
شهر قصه در ۸۰۰۰صفحه تایپ شده و ۸ ساعت نوار ضبط شده از متن وجود دارد. بیژن مفید یکی از نسخهها را با گروه نمایش برنامه دوم رادیو تهران ضبط کرده بود. با جا افتادن کار در خانه پیش آهنگی ناحیه پنج تهران. خیابان شهباز که آتلیه تئاتر نامیده شده بود. حدود یکسال، هر هفته با تماشاچیان دعوتی اجرا میشد.
شهر قصه اولین بار خارج از «آتلیه تئاتر» در دبیرستانی در ناحیه پنج تهران اجرا شد.
تمرینات و اجراها یک سال ادامه داشت. اردیبهشت ۱۳۴۷ فرخ غفاری، خجسته کیا و رضاقطبی شهر قصه را به جشن هنر دوم دعوت کردند. شهر قصّه چهارشب در جشن هنر شیراز، «دانشگاه پهلوی» سه ماه در تئاتر سنگلج (بیست و پنج شهریور) شش ماه در انجمن اطلاعات بانوان و چند شب در شهرهای جنوب ایران اجرا شد.. (آبادان. مسجد سلیمان. آغاجاری)
معرفی کتاب های جدید در پیج اینستاگرام بیبلیوفایل
درباره شهر قصه نوشته بیژن مفید :
بیژن مفید در بروشور شهرقصه نوشتهاست:
«شهر قصّه حکایت انسانهای ساخته ذهن یک قصّه گوست. انسانهایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفتهاند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد میشود و به رنگ آنها در میآید و هویت خود را از دست میدهد.»
بیژن مفید در مورد شهر قصه در مصاحبهای با بصیر نصیبی در مجله نگین شماره ۴۳ آذرماه ۱۳۴۷ در جواب سوالی میگوید:
« سوال: پرسوناژهای شما در طول نمایش به بهرهکشی و سودجویی از هم میپردازند. چه نیرویی این روابط را بر پا نگه داشته است؟
جواب :بحث تلخی ست. در حقیقت شهر قصه، قصه گرگهاست. روایت است در شبهای سرد زمستان دو گرگ گرسنه به هم میرسند. از ترس روبروی هم مینشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کم کم گرگان دیگر میرسند و همه دور هم مینشینند و مواظب یکدیگر پلک نمیزنند. هر بار یکی خسته میشود و پلک میزند، بقیه بر سرش میریزند و پاره پارهاش میکنند. و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر شاید شکارهایی رد شدهاند و آنها ندیدهاند. شهر قصه، حکایت حلقه گرگهاست و تراژدی نکبت بار آدمیزاد. شاید اگر هر کدام از آنها حرکتی میکردند وضعشان اینهمه دردناک نبود.
و چند خط بعد میگوید “نکته اینکه این کار کمک زیادی به پر شدن فاصله فکری بین روشنفکر و مردم عادی میکند. این دو دسته در عصر ما روز به روز از هم فاصله میگیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پر کردن این خندق ذهنی بین روشنفکر و مردم.”
بیژن وقت بسیاری صرف فیلم شهر قصّه با کارگردانی منوچهر انور کرد که با شکست تجاری روبرو شد.»
گویندگان نمایشنامه شهر قصه :
قصه گو – جمیله ندایی ” همسر بیژن مفید می باشد”
ملا – غلامعلی خسروی سهل آبادی
روباه- معلم- بیژن مفید
خرس- رمال – کارمند ثبت و احوال- بهمن مفید
خر – خرّاط- کارگر – محمود استاد محمد
میمون- مطرب – روشنفکر- آرش استاد محمد
فیل – غریبه – حسین والامنش
سگ – عطّار- فرهاد صوفی
بز – بزاز- بیژن مفید
موش – جوان عاشق – هومن مفید
خاله سوسکه – دختر جوان – تهمینه مدنی
شتر – نقّال – نمد مال- بیژن مفید
اسب- سهیل سوزنی
طوطی- شاعر- سهیل سوزنی
قاطر- نعلبند- بهمن مفید
شهرقصه دراصل از یک روایت عامیانه گرفته شده : منتهی من به این روایت شکلی تمثیلی … » داده ام. من دراین نمایشنامه کوشیدم تا نظمی را آه خاص زبان این قبیل روایتهای عامیانه ایت در گفتگوی آدمهای این نمایش حفظ شود. حکایت دردناک آدمی است آه نادانیها، خرافات و سنتها و نظامهای تحمیل شده ی « شهرقصه » زندگیش رامحدود آرده اند. بیژن مفید
صحنه : چارسوق شهرقصه با حجره هائی در اطراف.
گوینده وارد می شود.
گوینده یکی بود ، یکی نبود.
اون زمونای قدیم ،
زیرگنبد آبود ،
میون جنگل سبز ، لای درختای قشنگ ،
شهرباصفایی بود.
دورتادورش گل سرخ.
روبروش آوه بلند.
باچمن های وسیع
آه پرازشاپرآه .
مردمانش همه خوب .
همه پاک ومهربون .
همه پرآار وو زرنگ .
همه روز صبح سحر وقت اذون ،
همه بیدار می شدن ،
تا برن با عجله ،
سرآار خودشون .
( اهالی شهر قصه تک تک وارد می شوند و جلوی
حجره ی خود قرار می گیرند. )
راستی داشت یادم می رفت .
اسم این شهر قشنگ ،
شهرقصه بود … یادتون نره !
باری آجا بودیم ؟
آره ، از مردم شهر حرف می زدیم.
بچه های خوب آه شما باشین
توی شهر قصه هم
مثل هر جای دیگه
هرآسی یه آاری داشت
خره خراطی می آرد
( خر، به هیئت جاهلها و یکه بزنها پیش می آید )
شهر قصه بیژن مفید
خر قلیونای خوب داریم
گلدونای خوشگل مرغوب داریم
آقایون بفرمائین
خانوما بفرمائین
گوینده بعد نزدیک غروب
دست از آار می آشید
رو سرش آلاه مخملی می ذاشت
آتشو یک وری می نداخت رو شونه ش
سیبیلش رو تاب می داد، گشادگشاد راه می رفت،
سرچارسوق می نشست غزل می خوند ،
چارسوقو قرق می آرد.
شتره نمد مالی میکرد.
شتر نمدای خوب داریم
جنسهای مرغوب داریم
آپنک ، آلاه نمدی
واسه بچه چوپونا
آه روآوههای بلند نی می زنن ،
آقایون بفرمائین آلاه نمدی
آخ اونم چه نمدی !
همه از پشمهای اعلای شتر
آه خود بنده باشم ، درست شده
گوینده گاهی هم آه آار وبار خوب نبود
برای مردم شهر قصه نقالی می آرد
خرگوشه رزازی می آرد
( خاله سوسکه با طنازی چارسوق را دور می زد )
خاله سوسکه این وسط
با مینی ژوپ خودش
دل مردمو می برد
توآوچه اینور و اونور می دوید ، ناز می آرد .
خلاصه حسابی طنازی می آرد .
( خرس ور وباه به دنبال خاله سوسکه راه می افتند،
خرس از صحنه خارج می شود )
بزه بزازی می آرد
توی حجره اش سرچارسوق می نشست
پارچه ها رو زرغ می آرد
با شاخش پاره می آرد.
سگه عطاری می آرد
سگ آقایون بفرمائین .
خانوما بفرمائین .
چی چی میل دارین بدم؟
گل ختمی؟ شیرخشت؟
مغز بادوم؟ …. زردچوبه؟
می خواهین فلوس بدم؟
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.