«نفرین زمین» نام داستانی از جلال آل احمد (۱۳۴۸- ۱۳۰۲) است. قصهای است که از زبان معلمی به روستا رفته نقل می شود؛ ماجرای آنچه در مدت نُه ماه اقامت در ده و آنچه دیده و شنیده و آزموده و به صورت یادداشتهای روزانه ثبت کردهاست.
معرفی و دانلود رایگان کتاب
نفرین زمین
نویسنده:
جلال آل احمد
درباره کتاب نفرین زمین نوشته ی جلال آل احمد:
«نفرین زمین» نام داستانی از جلال آل احمد (۱۳۴۸- ۱۳۰۲) است. قصهای است که از زبان معلمی به روستا رفته نقل می شود؛ ماجرای آنچه در مدت نُه ماه اقامت در ده و آنچه دیده و شنیده و آزموده و به صورت یادداشتهای روزانه ثبت کردهاست. یادداشتهای او هنگامی که وی به روستای دیگری منتقل می شود پایان مییابد. طرح کلی داستان روایتگونه و شیوه آن واقع گرایانه با صحنهسازیهای مؤثر و گاه تصویری پراکنده است. با اینکه زبان داستان تا حدی قدیمی است، الگوی داستانهای جدید اروپایی دارد:
درست روز اول عقرب بود. که آمدند برای سوارکردن موتور آسیاب. همان روزی که بیبی، همهی مردهای کاری ده را به ناهار دعوت کرده بود و قرار بود برای دیمکاری پشک بیندازد. جمعهای بود و فردایش به ساعتی که میرزا عمو دیده بود، روز ولادت حضرت هابیل بود. و میدانچهی آبادی را آذین بسته بودند و دورتادورش تخت گذاشته و فرش کرده. و یک دستهی زرنا دف از دم صبح، توی کوچهها بکوب بکوب داشت و بچهها لب جوی ده گردوبازی میکردند و زندها دم درها و لب بامها به تماشا نشسته و سه تا ژاندارم، تفنگهاشان را وارونه به کول لای جماعت میپلکیدند.
هنوز یک ساعتی به ظهر داشتیم که دو تا سواری از پیش، و کامیون عینالله، از پس، چرخهاشان را عین مهرها پلاستیکی به خون گاو قربانیشدهی اربابی رنگ زدند، و هر کدام ده دوازدهتایی انگ خونین، که از یکی به دیگری کمرنگتر میشد، بر زمین میدانگاهی نهادند، تا برسند پای عمارت آسیاب. همراهان موتور، پسر بیبی که پیاده نشده رفت به طرف قلعهی اربابی، لابد به دستبوس مادرش، و مردی مو فلفلی نمکی و عینک ساده زده و عصا به دست، که گردنش را شق گرفت و با کسی حرفی نمیزد،
در بخشی از کتاب نفرین زمین میخوانیم:
چه خوب شد که مردهشورخانه را ساختیم، وگرنه با این سرمای خشک و طولانی، و این مرگ و میر زمستانه حسابی درمیماندیم. یعنی پیش از این چه میکردهاند، با این جوی وسط ده که شبها یک سره یخ میبندد… یعنی از مظهر قنات تا وسطهای آبادی آب هنوز به آن اندازه گرما و حرکت دارد، یا به آن اندازه در پناه دیوارها هست، که پای درختها برسد و از زیر پلهای چوبی بگذرد. اما به میدان گاهی که رسید و جریانش آرام شد و سوز سطح آب را بیواسطه لمس کرد، یخ میبندد و صبح تماشایی دارد سرسره بازی بچهها بر صفۀ پت و پهنی از یخ، که اطراف جوی را میگیرد. میدانستم که زمستان دهات بیشتر فصل مرگ و میر پیرهاست. از جاهای دیگر تجربه داشتم، اما یادم نبود که هرجایی حکمی دارد و عادتی. جاهای دیگر یا دهات مرطوب شمالی بود یا وسط جلگه. اما اینجا دهی است در دامنۀ کوهی و سوزگیر و چه سوزی!
انگار چاقو توی صورت میزند، یا شلاق و چه عقلی کردم که این ریش و پشم را ول کردم. حالا دیگر یک شولا کم دارم تا جای هر کدام از دهاتیها بگیرندم و راستش این مرگ و میر حسابی به فکرم برده، شاید در شهرها هم زمستان مرگ و میر بیشتری داشته باشد. توجه نکردهام، اما مرگ و میر در شهرها کمکم دارد از صورت یک امر آسمانی درمیآید. یعنی دست کم رابطهاش را با آن قسمت از امور سماوی بریده که فصلها باشد، یا سرمای زیاد، یا سوز زننده، یا گرمای کشنده و به جایش ربط پیدا کرده با خوراک و رانندگی و چاقوکشی و تریاک و گلوله و از این قبیل… و به هر صورت دیگر در شهرها کمتر میتوان گناه مرگ را به گردن عزرائیل انداخت. آنجاها اجل معلق، جای اجل محتوم را گرفته و نکند به همین دلیل در شهرها اعتقاد به عالم ماورا کمتر است؟ آخر وقتی مرگ را در گرد نرم درون یک کپسول نیم سانتیمتری از دواخانه بتوان خرید، یا در فشردگی کوتاه و سنگین یک گلوله حبس کرد، دیگر چه احتیاجی به آن عزرائیل عهد بوق که عین یک مأمور شکنجه هنوز هم میخواهد جان آدم را از سر ناخنها بکشد بیرون؟
استکان خالی را گذاشت و گفت: خوب ندارد رئیس
یعنی ما دست به دهن نفتیم. اندونزی دست به دهن کائوچو. برزیل دست به دهن قهوه و هند و پاکستان دست به دهن کنف
مگر روزنامه نمیخوانی رئیس؟
گفتم من از شهر در رفته ام که این پرت وپلاهاشان را نشنوم. اما به هر صورت این چه ربطی دارد به کار آسیاب موتوری؟
گفت : ربطش این است رئیس ، که ما نفت داریم. خیلی هم داریم. میدانی چقدر رئیس؟ رادیو که میشنوی ؟
هفتاد درصد ذخایر نفت دنیا در حوزه خلیج فارس خوابیده که یک پنجمش مال ماست. مال ما که نه یعنی زیر خاک مملکت ما خوابیده و همین بسمان است رئیس
اینجوری که شد
آسیاب آبی عهد بوقی میشود
دیوار گلی بدترکیب میشود
قالی دستباف غیر صحی میشود. می فهمی رئیس؟
باید جنس کمپانی را بخریم تا متمدن بشویم
نفت را هم که میبرند موتور و ماشین میدهند و بعد که مملکت پرشد از موتور و ماشین آنوقت باز هم نفت را میبرند و گندم و گوشت میدهند
حالا فهمیدی رئیس؟
درباره ی جلال آل احمد ، نویسنده ی کتاب نفرین زمین:
سید جلال آل احمد (زاده ۱۱ آذر ۱۳۰۲ تهران –درگذشته ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اَسالِم، گیلان) روشنفکر سوسیالیست، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود. وی همچنین همسر سیمین دانشور بود. آل احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.