پرداخت امن توسط کارتهای شتاب
نماد اعتماد اعتماد شما، اعتبار ماست
کدهای تخفیف روزانه هر روزه در اینستاگرام
پشتیبانی 24 ساعته 7 روز هفته

شهر خرس | Beartown

نوع فایل
epub
حجم فایل
3mb
تعداد صفحات
580
زبان
انگلیسی
تعداد بازدید
3,458 بازدید
۲۰,۰۰۰ تومان
رمان سوئدی شهر خرس نوشته فردریک بکمن Fredrik Backman که در انگلیسی با نام Beartown منتشر شده ، درباره ی امیدهاییست که باعث در کنار هم ماندن و رازهایی که باعث جدایی مردم یک جامعه کوچک که مصداق کل جهان است میشود

معرفی و دانلود Beartown نوشته Fredrik Backman

شهر خرس نوشته فردریک بکمن

 

نام انگلیسی کتاب:

 

Beartown

نام سوئدی کتاب:

Björnstad

نام فارسی کتاب:

 

شهر خرس

 

نویسنده:

 

فردریک بکمن 

Fredrik Backman

 

ترجمه از سوئدی به انگلیسی :

Neil Smith

 

انتشارات:

ATRIA BOOKS

 


معرفی و دانلود نسخه انگلیسی شهر خرس | فردریک بکمن| download Beartown by Fredrik Backman رمانی پرفروش و عمیق درباره‌ی امیدها و چالش‌های یک جامعه‌ی کوچک.به همراه بخش ها و جملاتی از کتاب ترجمه فارسی و انگلیسی


معرفی و دانلود نسخه انگلیسی کتاب “شهر خرس” (Beartown) اثر فردریک بکمن

“شهر خرس” (Beartown)، رمانی تأثیرگذار و عمیق از نویسنده‌ی محبوب سوئدی، فردریک بکمن (ترجمه فارسی کتاب شهر خرسFredrik Backman) است که به خاطر آثار پرفروش و پرمخاطبش چون “مردی به نام اُوِه” شهرت جهانی دارد. این رمان که ابتدا با عنوان سوئدی “Björnstad” منتشر شد و سپس توسط نیل اسمیت (Neil Smith) به انگلیسی ترجمه شد، داستانی درخشان درباره‌ی جامعه‌ای کوچک، رؤیاهای بزرگ و بهایی است که برای تحقق آن‌ها باید پرداخت. اگر به دنبال دانلود نسخه انگلیسی کتاب شهر خرس از فردریک بکمن هستید، این معرفی جامع را از دست ندهید.


“شهر خرس”: امید، رازها و حقیقت در یک جامعه‌ی کوچک

درباره‌ی کتاب 

“شهر خرس” داستانی است که در اعماق جنگل، در شهری کوچک و رو به زوال به همین نام، اتفاق می‌افتد. شهری که درختان همیشه در حال تجاوز به حریم آن هستند و تنها امید مردمش، زمین هاکی روی یخ قدیمی است که توسط نسل‌های پیشین ساخته شده. این زمین، دلیلی است که مردم “شهر خرس” معتقدند فردایی بهتر خواهند داشت.

تمام امیدها و آرزوهای این شهر کوچک بر شانه‌های تیم هاکی نوجوانان آن‌هاست که قرار است در مرحله‌ی نیمه‌نهایی مسابقات ملی رقابت کنند و در یک قدمی پیروزی قرار دارند. موفقیت این تیم می‌تواند سرمایه‌گذاران زیادی را به شهر جذب کرده و آن را از رکود نجات دهد.

اما پذیرش مسئولیت امیدهای یک جامعه‌ی کامل، باری سنگین است. این مسابقه به کاتالیزوری برای یک اقدام خشونت‌آمیز تبدیل می‌شود که دختر جوانی را دچار آسیب می‌کند و شهر را به آشوب می‌کشاند. اتهامات مطرح می‌شوند و مانند امواج بر روی برکه، تمام شهر خرس را در بر می‌گیرد و هیچ ساکنی از آن بی‌تأثیر نمی‌ماند. این اتفاقات بیرون از زمین است که شهر را برای همیشه دگرگون می‌کند و عشق، فداکاری، دوستی‌ها و روابط خانوادگی در میانه‌ی این آشفتگی می‌درخشد.

“شهر خرس” درباره‌ی امیدهایی است که یک جامعه‌ی کوچک را در کنار هم نگه می‌دارد، رازهایی که آن را از هم می‌پاشد، و شجاعتی که یک فرد برای مقابله با جریان غالب نیاز دارد. در این داستان از یک شهر جنگلی کوچک، فردریک بکمن تمام جهان را یافته است. مردم این شهر، “خرس‌ها” را به خوبی می‌شناسند… و درخت گیلاس همیشه بوی گیلاس می‌دهد.

در بخشی از ترجمه فارسی کتاب شهر خرس می‌خوانیم:

معرفی و دانلود نسخه انگلیسی شهر خرس | فردریک بکمن| download Beartown by Fredrik Backman رمانی پرفروش و عمیق درباره‌ی امیدها و چالش‌های یک جامعه‌ی کوچک.به همراه بخش ها و جملاتی از کتاب ترجمه فارسی و انگلیسی

شهری در جنگل هست که عاشق یک بازی است. دختری هست نشسته روی یک تخت که دارد برای بهترین دوستش گیتار می‌زند. مرد جوانی هست نشسته در دفتر پلیس که سعی می‌کند چهره‌اش علامتی از ترس بروز ندهد. در راهرویی در بیمارستان پرستاری از کنار وکیلی رد می‌شود که بلندبلند با موبایلش حرف می‌زند. در جایگاه تماشاچیان رینگی در پایتخت، در کنار اسپانسرها و مجمع عمومی که ده سال پیش به مدیرعامل خندیدند که گفت روزی می‌رسد که بهترین تیم جوانان را خواهند داشت، مردان و زنانی به ‌پا ایستاده‌اند و داد می‌زنند که خرس‌های بیورن‌ استادند. حالا هر کس که کوچک‌ترین ارتباطی با باشگاه دارد اینجاست، به جز آقای مدیرعامل.

تیمی، چوب ‌در دست، در رختکن ایستاده و منتظر شروع بازی است. برادری موبایل در دست روی نیمکت نشسته و منتظر است که دوستانش در اینترنت چیزی در مورد خواهر بزرگ‌ترش بنویسند. یک دفتر وکالت تلفنی از یک مشتری ثروتمند دریافت می‌کند و در دفتر وکالت دیگری مادری جنگ را آغاز کرده ‌است. دختر آن‌قدر گیتار می‌زند تا دوستش خواب‌ برود. دم در پدری ایستاده و به این می‌اندیشد که این دختران تاب ماجرا را خواهند آورد، قادرند با آن کنار بیایند. و او دقیقاً از همین می‌ترسد. چون آن‌وقت همه‌ی دنیا فکر می‌کنند خب، اتفاقی نیفتاده که!

بازیکنی هست با شماره‌ی شانزده که درست از همان وقتی که اسکیت یاد گرفت می‌داند برای برد به چه ‌چیز نیاز است. می‌داند که برد در ذهن آن‌هاست که اتفاق می‌افتد و مربی‌اش به او آموخته که هاکی چقدر موسیقایی است: هر تیمی ریتم و تمپوی خودش را دارد. اگر این ریتم را به ‌هم بزنی، موسیقی آن‌ها را به‌ هم زده‌ای، چون حتی بهترین موسیقی‌دانان دنیا هم از اینکه مجبور باشند خارج بزنند متنفرند. اما اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، نمی‌توان جلویش را گرفت. اجسام در حال حرکت مایل‌اند جهت و سرعت حرکتشان را حفظ کنند، و چقدر احمق است کسی که جلوی یک گلوله‌ی برف در حال غلتیدن از ارتفاع بایستد. و این همان چیزی است که اهالی ورزش نامش را گذاشته‌اند «مومنتم یا تکانه»، گرچه در درس‌های فیزیک خوانده‌ایم که این «اینرسی» است. دیوید همیشه با بنی رک بوده: «وقتی یه ‌چیز تو تیم درست باشه، همه ‌چیز خیلی ساده‌تر می‌شه و اتوماتیک بهتر و بهتر هم می‌شه اوضاع. اما فقط اگه یه ذره بتونی دردسر براشون درست کنی، حتی یه‌ ذره، اون‌وقت می‌بینی که خودشون شروع می‌کنن بیشتر واسه خودشون دردسر درست کنن.» قانون تعادل همین است؛ همه ‌چیز به فوتی بند است.


مایا بیدار میشود اما توی تختش می ماند و گیتار میزند. دیوار های اتاقش پوشیده شده از نقاشی های خودکاری و بلیت کنسرت هایی که در شهر های دور از اینجا رفته است.

نه به آن تعدادی که خودش دلش میخواهد، اما خیلی بیشتر از آنچه پدر و مادرش موافق باشند. عاشق گیتارش است، همه چیزش؛

وزنی که روی بدنش می افتد، صدایی که از چوبش در می آید وقتی با سر انگشت به آن ضربه می زند، سیم هایی که پوستش را میخراشند.


شهری در جنگل هست که عاشق یک بازی است. دختری هست نشسته روی یک تخت که دارد برای بهترین دوستش گیتار می‌زند. مرد جوانی هست نشسته در دفتر پلیس که سعی می‌کند چهره‌اش علامتی از ترس بروز ندهد. در راهرویی در بیمارستان پرستاری از کنار وکیلی رد می‌شود که بلندبلند با موبایلش حرف می‌زند. در جایگاه تماشاچیان رینگی در پایتخت، در کنار اسپانسرها و مجمع عمومی که ده سال پیش به مدیرعامل خندیدند که گفت روزی می‌رسد که بهترین تیم جوانان را خواهند داشت، مردان و زنانی به ‌پا ایستاده‌اند و داد می‌زنند که خرس‌های بیورن‌ استادند. حالا هر کس که کوچک‌ترین ارتباطی با باشگاه دارد اینجاست، به جز آقای مدیرعامل.


بازیکنی هست با شماره‌ی شانزده که درست از همان وقتی که اسکیت یاد گرفت می‌داند برای برد به چه ‌چیز نیاز است. می‌داند که برد در ذهن آن‌هاست که اتفاق می‌افتد و مربی‌اش به او آموخته که هاکی چقدر موسیقایی است: هر تیمی ریتم و تمپوی خودش را دارد. اگر این ریتم را به ‌هم بزنی، موسیقی آن‌ها را به‌ هم زده‌ای، چون حتی بهترین موسیقی‌دانان دنیا هم از اینکه مجبور باشند خارج بزنند متنفرند. اما اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، نمی‌توان جلویش را گرفت. اجسام در حال حرکت مایل‌اند جهت و سرعت حرکتشان را حفظ کنند، و چقدر احمق است کسی که جلوی یک گلوله‌ی برف در حال غلتیدن از ارتفاع بایستد. و این همان چیزی است که اهالی ورزش نامش را گذاشته‌اند «مومنتم یا تکانه»، گرچه در درس‌های فیزیک خوانده‌ایم که این «اینرسی» است. دیوید همیشه با بنی رک بوده: «وقتی یه ‌چیز تو تیم درست باشه، همه ‌چیز خیلی ساده‌تر می‌شه و اتوماتیک بهتر و بهتر هم می‌شه اوضاع. اما فقط اگه یه ذره بتونی دردسر براشون درست کنی، حتی یه‌ ذره، اون‌وقت می‌بینی که خودشون شروع می‌کنن بیشتر واسه خودشون دردسر درست کنن.» قانون تعادل همین است؛ همه ‌چیز به فوتی بند است.


پدر در زندگی روزانه‌اش مردی بزرگ بود و روی یخ یک غول تمام‌عیار؛ بی‌رحم و خشن. مربی‌ها همواره در موردش می‌گفتند: «یک مرد به تمام معنا!» و تحسینش می‌کردند. دیوید کنار تخته‌ها می‌ایستاد و تک‌تک این تحسین‌ها را با سلول‌سلول وجودش جذب می‌کرد، انگار که در مدح او باشند. پدر هر چیز و هر کاری را به دلیلی و بدون شک و تردید می‌پذیرفت و انجام می‌داد، چه در هاکی و چه در عقایدش. همیشه با خنده می‌گفت: «منحرف نباش، هر چی می‌خوای باش.» اما گاه سر میز آشپزخانه جدی‌تر می‌شد: «این نوع انحراف‌ها نابودگر بشریته، دیوید. این رو همیشه به خاطر داشته باش. از طبیعت انسان به‌دوره. اگه همه منحرف بشن، بشر ظرف یه نسل منقرض می‌شه.» سال‌ها گذشت و او پیر که شد فقط می‌نشست و اخبار می‌دید و داد می‌زد: «این فقط یه گرایش جسمی نیست، تبدیل شده به مد! حالا شدن اقلیت سرکوب‌شده؟ رژه هم که می‌رن، این چطور سرکوبیه؟»

همه‌ی ما بزرگ‌سالان در زندگی روزهایی داریم که کاملاً احساس تهی بودن می‌کنیم. وقت‌هایی که دیگر نمی‌دانیم داریم این‌همه وقت را صرف جنگیدن برای چه می‌کنیم، وقت‌هایی که واقعیت و نگرانی‌های روزمره به ما هجوم می‌آورد و نمی‌دانیم دیگر چقدر می‌توانیم دوام بیاوریم. مسئله‌ی جالب این است که ما همه این توانایی را داریم که مدت‌ها به همین ترتیب زندگی کنیم و دست از این افکار هم برنداریم، اما وحشتناک اینجاست که نمی‌دانیم دقیقاً چه مدت.

جملات کوتاه از ترجمه فارسی کتاب شهر خرس:

معرفی و دانلود نسخه انگلیسی شهر خرس | فردریک بکمن| download Beartown by Fredrik Backman رمانی پرفروش و عمیق درباره‌ی امیدها و چالش‌های یک جامعه‌ی کوچک.به همراه بخش ها و جملاتی از کتاب ترجمه فارسی و انگلیسیتعرض برای متعرض فقط چند دقیقه طول می‌کشد، اما برای قربانی تا ابد.

  • اگر صادق باشی، سرت کلاه می‌گذارند، اما صادق باش. اگر مهربان باشی، از سر خودخواهی متهمت می‌کنند، اما مهربان باش.
  • پدر و مادر بودن باعث می‌شود احساس کنی پتویی هستی که همیشه کوچک‌تر از آنی است که باید باشد؛ مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی، همیشه کسی هست که سردش است.
  • انسان خطاهای بسیاری می‌کند که بدترینشان غرور است.
  • دین امری است بین شما و دیگر مردم؛ پر از تفسیر و تئوری و عقاید مختلف. ولی ایمان… فقط بین تو و خداست.
  • وقتی شانس برنده شدن داری که خواستت برای برد بیشتر از ترست از باخت باشد. هیچ‌کس وقتی که ترسیده برنده نمی‌شود.
  • هر چه را می‌سازی دیگران نابود می‌کنند، اما باز هم بساز، چون در پایان فقط تو هستی و خدا و این مسئله بین شما دو تا است، نه بین تو و دیگران.
  • آدم‌ها نمی‌توانند دلایلی را که باعث شد عاشق چیزی بشوند به یاد بیاورند،
  • فرق واضحی هست بین بچه‌های خانواده‌های فقیر و بقیه‌ی بچه‌ها. و چقدر آدم ناگهان پیر می‌شود وقتی که این فرق را بفهمد.
  • نمی‌توان به یک سنگ قبر خیره شد و تقاضای بخشش کرد.
  • آدم‌های بیشعور! مشکل شماهایین! مذهب جنگ نمی‌آره، تفنگ‌ها هم خودبه‌خود آدم نمی‌کشن، و تو هم باید این رو بکنی تو کله‌ات که هاکی به کسی تعرض نمی‌کنه! می‌دونی کی این کارها رو می‌کنه؟ جنگ و قتل و تعرض رو؟» سونه صدایش را صاف می‌کند. «آدم‌ها؟» «آدم‌ها! آدم‌های آشغال!»
  • آدم‌ها نمی‌توانند دلایلی را که باعث شد عاشق چیزی بشوند به یاد بیاورند
  • شب که می‌رسد و حقیقت برملا می‌شود، هیچ‌کس در بیورن‌استاد نام مایا را در موبایل یا کامپیوترش نمی‌نویسد، فقط می‌نویسند «م»، یا «خانم جوان» یا «هرزه». هیچ‌کس درباره‌ی «تعرض» حرفی نمی‌زند، همه از «ادعا» می‌گویند یا «دروغ». با «چیزی نشده» شروع می‌شود و بعد تبدیل می‌شود به «اگر هم چیزی شده، خودش خواسته» و به این می‌رسد که «اگر هم خودش نخواسته، باز هم فقط باید خود او را سرزنش کرد؛ انتظار داشت چه اتفاقی بیفتد وقتی زیاد می‌نوشد و با او می‌رود توی اتاق؟» با «خودش خواست» شروع شده و به «حقش بود» ختم می‌شود.
  • اگر صادق باشی، سرت کلاه می‌گذارند، اما صادق باش. اگر مهربان باشی، از سر خودخواهی متهمت می‌کنند، اما مهربان باش. تمامی خوبی‌های امروزت فردا به دست فراموشی سپرده می‌شود، اما خوبی کن.
  • چیزی که کوین بیش از هر چیزی می‌خواهد این است: بتواند مثل بنی دنیا را به هیچ بگیرد و از شر دنیا در امان باشد.
  • پدر و مادر بودن باعث می‌شود احساس کنی پتویی هستی که همیشه کوچک‌تر از آنی است که باید باشد؛ مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی، همیشه کسی هست که سردش است.
  • جاهایی مثل اینجا چشم امیدشان به جوانانشان است، چون تنها آن‌ها هستندکه به یاد ندارند اوضاع قبلاً بهتر بود.
  • همه‌ی ما بزرگ‌سالان در زندگی روزهایی داریم که کاملاً احساس تهی بودن می‌کنیم. وقت‌هایی که دیگر نمی‌دانیم داریم این‌همه وقت را صرف جنگیدن برای چه می‌کنیم، وقت‌هایی که واقعیت و نگرانی‌های روزمره به ما هجوم می‌آورد و نمی‌دانیم دیگر چقدر می‌توانیم دوام بیاوریم. مسئله‌ی جالب این است که ما همه این توانایی را داریم که مدت‌ها به همین ترتیب زندگی کنیم و دست از این افکار هم برنداریم، اما وحشتناک اینجاست که نمی‌دانیم دقیقاً چه مدت.
  • جوانانشان را با همان ارزش‌هایی تربیت می‌کنند که اجدادشان با آن این جامعه را ساختند: سخت کار کن، هر بلایی سرت آمد، شکایت نکن و دهنت را ببند
  • ما همان چیزی می‌شویم که به ما گفته شده هستیم.
  • مادرش گاه دم گوشش می‌گوید: «به آدمی که تو زندگیش چیزی رو نداره که بی‌دلیل عاشقش باشه اعتماد نکن.»
  • تنهایی یک بیماری نامرئی است. رامونا از وقتی هولگر او را ترک کرده مثل حیواناتی است که در برنامه‌های مستند حیات وحش می‌بیند در شب‌هایی که قرص خواب هم جوابگو نیست. همان‌هایی که این‌قدر در اسارت بوده‌اند که حتی وقتی همه‌ی میله‌های قفس را هم برداری هیچ تلاشی برای فرار نمی‌کنند. هر موجود زنده‌ای که مدتی طولانی پشت میله‌ها باشد از ناشناخته بیشتر می‌ترسد تا از اسارت.
  • به این دلیل است که جاهایی مثل اینجا چشم امیدشان به جوانانشان است، چون تنها آن‌ها هستندکه به یاد ندارند اوضاع قبلاً بهتر بود.
  • هیچ اهمیتی به نظر دیگران نده. وقتی برنده بشیم، همه دوستمون خواهند داشت.»
  • «دیوید، من بچه ندارم، اما می‌خوای بهترین توصیه‌ام رو برای پدر بودن بشنوی؟» «آره.» «این کلمه‌ها رو یاد بگیر: “ببخشید اشتباه کردم.”»
  • طبیعت و انسان سر جا دارن با هم طناب‌کشی می‌کنن.
  • آدم‌ها گاه می‌گویند غم چیزی روانی است، اما گیر افتادن در دام آن یک مسئله‌ی فیزیکی است. اولی زخم است و دومی عضوی قطع‌شده.
  • جوک‌ها چنین قدرتی دارند. می‌توانند انحصارطلب باشند و یا جمع‌گرا؛ ما بسازند یا آن‌ها.
  • در این شرایط همیشه یاد مادرش می‌افتد که چطور اشک‌های بچه‌هایش را پاک می‌کرد و آرام می‌گفت: «هیچ‌کس تا حالا نگفته زندگی آسونه.» پدر و مادر بودن باعث می‌شود احساس کنی پتویی هستی که همیشه کوچک‌تر از آنی است که باید باشد؛ مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی، همیشه کسی هست که سردش است.

جملات و بخش‌هایی از نسخه انگلیسی کتاب “شهر خرس”:معرفی و دانلود نسخه انگلیسی شهر خرس | فردریک بکمن| download Beartown by Fredrik Backman رمانی پرفروش و عمیق درباره‌ی امیدها و چالش‌های یک جامعه‌ی کوچک.به همراه بخش ها و جملاتی از کتاب ترجمه فارسی و انگلیسی

  • “Hate can be a deeply stimulating emotion. The world becomes easier to understand and much less terrifying if you divide everything and everyone into friends and enemies, we and they, good and evil. The easiest way to unite a group isn’t through love, because love is hard, It makes demands. Hate is simple. So the first thing that happens in a conflict is that we choose a side, because that’s easier than trying to hold two thoughts in our heads at the same time. The second thing that happens is that we seek out facts that confirm what we want to believe – comforting facts, ones that permit life to go on as normal. The third is that we dehumanize our enemy.”

    • “نفرت می‌تواند احساسی عمیقاً تحریک‌کننده باشد. جهان بسیار آسان‌تر فهمیده می‌شود و بسیار کمتر ترسناک اگر همه‌چیز و همه کس را به دوستان و دشمنان، ما و آن‌ها، خوب و بد تقسیم کنی. آسان‌ترین راه برای متحد کردن یک گروه از طریق عشق نیست، زیرا عشق دشوار است و مطالبه می‌کند. نفرت ساده است. بنابراین اولین اتفاق در یک درگیری این است که ما یک طرف را انتخاب می‌کنیم، زیرا این کار آسان‌تر از تلاش برای نگه داشتن دو فکر در ذهنمان به طور همزمان است. دومین اتفاق این است که به دنبال حقایقی می‌گردیم که باورهایمان را تأیید کنند – حقایق آرامش‌بخش، آن‌هایی که اجازه می‌دهند زندگی به طور عادی ادامه یابد. سومین اتفاق این است که دشمنمان را از انسانیت ساقط می‌کنیم.”

 

  • “Never trust people who don’t have something in their lives that they love beyond all reason.”

    • “هرگز به افرادی که چیزی در زندگی‌شان ندارند که فراتر از هر منطقی دوستش داشته باشند، اعتماد نکن.”
  • “Everyone has a thousand wishes before a tragedy, but just one afterward.”

    • “همه قبل از یک فاجعه هزار آرزو دارند، اما بعد از آن فقط یک آرزو.”

 

  • “All adults have days when we feel completely drained. When we no longer know quite what we spend so much time fighting for, when reality and everyday worries overwhelm us and we wonder how much longer we’re going to be able to carry on. The wonderful thing is that we can all live through far more days like that without breaking than we think. The terrible thing is that we never know exactly how many.”

    •  “همه‌ی ما بزرگ‌سالان روزهایی داریم که کاملاً احساس تهی بودن می‌کنیم. وقت‌هایی که دیگر نمی‌دانیم دقیقاً برای چه داریم این‌همه زمان می‌جنگیم، وقت‌هایی که واقعیت و نگرانی‌های روزمره ما را در هم می‌کوبد و با خود می‌گوییم چقدر دیگر می‌توانیم دوام بیاوریم. نکته‌ی شگفت‌انگیز این است که همه‌ی ما می‌توانیم روزهای بسیار بیشتری را این‌گونه بگذرانیم بدون اینکه بشکنیم، بیش از آنچه فکر می‌کنیم. نکته‌ی وحشتناک این است که هرگز دقیقاً نمی‌دانیم چند روز.”

 

  • “If you are honest, people may deceive you. Be honest anyway. If you are kind, people may accuse you of selfishness. Be kind anyway. All the good you do today will be forgotten by others tomorrow. Do good anyway.”

    •  “اگر صادق باشی، ممکن است مردم فریب دهندت. به هر حال صادق باش. اگر مهربان باشی، ممکن است مردم تو را به خودخواهی متهم کنند. به هر حال مهربان باش. تمام خوبی‌هایی که امروز انجام می‌دهی، فردا توسط دیگران فراموش خواهد شد. به هر حال خوبی کن.”

 

  • “Religion is something between you and other people; it’s full of interpretations and theories and opinions. But faith . . . that’s just between you and God.”

    •  “دین چیزی بین تو و دیگران است؛ پر از تفسیرها و نظریه‌ها و عقاید. اما ایمان… آن فقط بین تو و خداست.”

 

  • *“Another morning comes. It always does. Time always moves at the same rate, only feelings have different speeds. Every day can mark a whole lifetime or a single heartbeat, depending on who you spend it with. ”

    • “صبح دیگری می‌رسد. همیشه همینطور است. زمان همیشه با یک سرعت حرکت می‌کند، تنها احساسات سرعت‌های متفاوتی دارند. هر روز می‌تواند یک عمر کامل یا یک ضربان قلب باشد، بسته به اینکه آن را با چه کسی می‌گذرانی.”

 

  • “She’s fifteen, above the age of consent, and he’s seventeen, but he’s still “the boy” in every conversation. She’s “the young woman”. Words are not small things.”

    •  “او پانزده ساله است، بالاتر از سن قانونی رضایت، و او هفده ساله است، اما در هر مکالمه‌ای همچنان ‘پسر’ است. او ‘زن جوان’ است. کلمات چیزهای کوچکی نیستند.”

 

  • “What an uncomfortable, terrible source of shame it is for the world that the victim is so often the one left with the most empathy for others.”

    •  “چقدر شرم‌آور و ناخوشایند است برای جهان که اغلب قربانی کسی است که بیشترین همدلی را برای دیگران دارد.”

 

  • “You never have the sort of friends you have when you’re fifteen ever again. Even if you keep them for the rest of your life, it’s never the same as it was then.”

    • “شما هرگز دیگر دوستانی از آن نوع که در پانزده سالگی دارید، نخواهید داشت. حتی اگر آن‌ها را تا پایان عمر نگه دارید، هرگز مانند آن زمان نخواهد بود.”

 

  • “Bitterness can be corrosive. It can rewrite your memories as if it were scrubbing a crime scene clean, until in the end you only remember what suits you of its causes.”

    • “تلخی می‌تواند خورنده باشد. می‌تواند خاطرات شما را بازنویسی کند، گویی که در حال پاکسازی صحنه‌ی جرم است، تا زمانی که در نهایت فقط آنچه از دلایلش به نفعتان است را به یاد می‌آورید.”

 

  • “The only thing the sport gives us are moments. But what the hell is life, Peter, apart from moments?”

    •  “تنها چیزی که ورزش به ما می‌دهد، لحظات است. اما زندگی، پیتر، غیر از لحظات، دیگر چه جهنمی است؟”

 

  • “The love a parent feels for a child is strange. There is a starting point to our love for everyone else, but not this person. This one we have always loved, we loved them before they even existed. No matter how well prepared they are, all moms and dads experience a moment of total shock, when the tidal wave of feelings first washed through them, knocking them off their feet. It’s incomprehensible because there’s nothing to compare it to. It’s like trying to describe sand between your toes or snowflakes on your tongue to someone who’s lived their whole life in a dark room. It sends the soul flying.”

    • “عشقی که یک والد نسبت به فرزندش احساس می‌کند، عجیب است. عشق ما نسبت به هر کس دیگری یک نقطه‌ی شروع دارد، اما نسبت به این شخص نه. این یکی را همیشه دوست داشته‌ایم، حتی قبل از اینکه وجود داشته باشد دوستش داشتیم. مهم نیست چقدر آماده باشند، همه‌ی مادران و پدران لحظه‌ای از شوک کامل را تجربه می‌کنند، زمانی که موج عظیمی از احساسات برای اولین بار آن‌ها را در بر می‌گیرد و از پا می‌اندازد. این غیرقابل درک است زیرا چیزی برای مقایسه با آن وجود ندارد. مثل تلاش برای توصیف شن بین انگشتان پا یا دانه‌های برف روی زبان به کسی است که تمام عمرش را در یک اتاق تاریک زندگی کرده است. روح را به پرواز در می‌آورد.”

 

  • “There are few words that are harder to explain than “loyalty.” It’s always regarded as a positive characteristic, because a lot of people would say that many of the best things people do for each other occur precisely because of loyalty. The only problem is that many of the very worst things we do to each other occur because of the same thing.”

    •  “کلمات کمی وجود دارند که توضیحشان سخت‌تر از ‘وفاداری’ باشد. همیشه به عنوان یک ویژگی مثبت تلقی می‌شود، زیرا بسیاری از مردم می‌گویند بسیاری از بهترین کارهایی که مردم برای یکدیگر انجام می‌دهند دقیقاً به دلیل وفاداری است. تنها مشکل این است که بسیاری از بدترین کارهایی که با یکدیگر می‌کنیم، به دلیل همین چیز است.”

 

  • “One of the plainest truths about both towns and individuals is that they usually don’t turn into what we tell them to be, but what they are told they are.”

    •  “یکی از ساده‌ترین حقایق در مورد شهرها و افراد این است که آن‌ها معمولاً به چیزی که ما به آن‌ها می‌گوییم تبدیل نمی‌شوند، بلکه به چیزی که به آن‌ها گفته می‌شود هستند، تبدیل می‌شوند.”

 

  • “For the perpetrator, rape lasts just a matter of minutes. For the victim, it never stops.”

    •  “برای متجاوز، تجاوز فقط چند دقیقه طول می‌کشد. برای قربانی، هرگز متوقف نمی‌شود.”

 

  • “It doesn’t take long to persuade each other to stop seeing a person as a person. And when enough people are quiet for long enough, a handful of voices can give the impression that everyone is screaming.”

    •  “زمان زیادی طول نمی‌کشد تا یکدیگر را متقاعد کنیم که یک فرد را دیگر به عنوان یک انسان نبینیم. و وقتی تعداد کافی از مردم برای مدت طولانی سکوت کنند، تعداد کمی صدا می‌تواند این تصور را ایجاد کند که همه در حال فریاد زدن هستند.”

 

  • “She is told all the things she shouldn’t have done: She shouldn’t have waited so long before going to the police. She shouldn’t have gotten rid of the clothes she was wearing. Shouldn’t have showered. Shouldn’t have drunk alcohol. Shouldn’t have put herself in that situation. Shouldn’t have gone into the room, up the stairs, given him the impression. If only she hadn’t existed, then none of this would have happened, why didn’t she think of that?”

    •  “به او تمام کارهایی که نباید انجام می‌داد، گفته می‌شود: نباید اینقدر دیر به پلیس مراجعه می‌کرد. نباید لباس‌هایی را که پوشیده بود دور می‌انداخت. نباید دوش می‌گرفت. نباید الکل می‌نوشید. نباید خودش را در آن وضعیت قرار می‌داد. نباید وارد اتاق می‌شد، از پله‌ها بالا می‌رفت، به او این برداشت را می‌داد. اگر او وجود نداشت، هیچ یک از این اتفاقات نمی‌افتاد، چرا به این فکر نکرده بود؟”

 

  • “Being a parent makes you feel like a blanket that’s always too small. No matter how hard you try to cover everyone,”

    • “پدر و مادر بودن باعث می‌شود احساس کنی پتویی هستی که همیشه بیش از حد کوچک است. مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی،”

 

  • “Humanity has many shortcomings, but none is stronger than pride.”

    •  “بشریت کمبودهای بسیاری دارد، اما هیچ‌کدام قوی‌تر از غرور نیست.”

 

  • “The very worst events in life have that effect on a family: we always remember, more sharply than anything else, the last happy moments before everything fell apart.”

    •  “بدترین اتفاقات زندگی چنین تأثیری بر خانواده می‌گذارند: ما همیشه، واضح‌تر از هر چیز دیگری، آخرین لحظات شاد قبل از فروپاشی همه چیز را به یاد می‌آوریم.”

 

  • “What you create, others can destroy. Create anyway. Because in the end, it is between you and God. It was never between you and anyone else anyway.”

    • “آنچه را که می‌آفرینی، دیگران می‌توانند نابود کنند. به هر حال بیافرین. زیرا در نهایت، این موضوع بین تو و خداست. به هر حال هرگز بین تو و هیچ کس دیگری نبوده است.”

چرا “Beartown” را بخوانیم؟معرفی و دانلود نسخه انگلیسی شهر خرس | فردریک بکمن| download Beartown by Fredrik Backman رمانی پرفروش و عمیق درباره‌ی امیدها و چالش‌های یک جامعه‌ی کوچک.به همراه بخش ها و جملاتی از کتاب ترجمه فارسی و انگلیسی

“شهر خرس” صرفاً یک داستان ورزشی نیست؛ بلکه کاوشی عمیق در نفس انسان، اخلاقیات یک جامعه و قدرت همبستگی و جدایی است. بکمن با شخصیت‌پردازی‌های بی‌نظیر و دیالوگ‌های پرمعنا، داستانی را خلق کرده که قلب شما را لمس خواهد کرد و به تأمل وا می‌دارد. این کتاب به شما نشان می‌دهد که چگونه یک اتفاق می‌تواند تمام تار و پود یک جامعه را تحت تأثیر قرار دهد و چگونه تصمیمات فردی می‌توانند سرنوشت جمع را تغییر دهند.

با دانلود نسخه انگلیسی کتاب شهر خرس از فردریک بکمن، آماده‌ی تجربه‌ی داستانی شوید که تا مدت‌ها در ذهن شما باقی خواهد ماند.

 

 

مطالعه بیشتر

راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
  • در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.
نویسنده

فردریک بکمن – Fredrik Backman

پسوند فایل

EPUB

نوع فایل

نوشتاری

ژانر

درام, رمان, بزرگسالان, داستان اجتماعی, داستان واقع‌گرایانه, داستان ورزشی

زبان

انگلیسی

نوع محصول

کتاب

نقد و بررسی‌ها

هنوز هیچ نقد و بررسی وجود ندارد.

اضافه کردن نقد و بررسی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

ورود به سایت
0
معرفی و دانلود نسخه انگلیسی شهر خرس | فردریک بکمن| beartown
شهر خرس | Beartown

۲۰,۰۰۰ تومان