داستان کوتاه انگلیسی چیکا و رودخانه Chike and the River نوشته چینوآ آچهبه Chinua Achebe ، سرگذشت پسریست که روستای خود را ترک می کند تا برود در شهر بزرگ زندگی کند.
دانلود کتاب داستان انگلیسی چیکا و رودخانه (داستان کوتاه انگلیسی)
Download Chike and the River
نام انگلیسی کتاب:
Chike and the River
نام فارسی کتاب:
چیکا و رودخانه
نویسنده:
چینوآ آچهبه
Chinua Achebe
انتشارات:
ANCHOR BOOKS
معرفی و دانلود کتاب داستان “چیکا و رودخانه” اثر چینوآ آچهبه: ماجرایی هیجانانگیز در دل نیجریه
آیا به دنبال یک داستان کوتاه انگلیسی جذاب و الهامبخش برای کودکان و نوجوانان هستید؟ کتاب “Chike and the River” (چیکا و رودخانه)، اثری دلنشین از چینوآ آچهبه (Chinua Achebe)، یکی از دوستداشتنیترین و تحسینشدهترین داستانسرایان جهان است. این داستان سحرآمیز از مرزها، شجاعت و رشد، ماجراجوییهای پسربچهای یازده ساله را روایت میکند که آرزوی عبور از رودخانه نیجر و رسیدن به شهری بزرگ را در سر دارد. اگر قصد دانلود Chike and the River by Chinua Achebe را دارید، این مطلب برای شماست.
چیکا و رودخانه”: سفری به سوی ناشناختهها
“چیکا و رودخانه” داستان پسری نیجریهای به نام چیکا است که روستای خود، اوموفیا، را ترک میکند تا همراه عموی خود در شهر بزرگ زندگی کند. چیکا یازده ساله آرزو دارد با عبور از رودخانه نیجر به شهر آسابا برسد، اما شش پنی لازم برای پرداخت هزینه کشتی را ندارد. او با کمک دوستش، اس.ام.او.جی، مجموعهای از ماجراها را آغاز میکند تا به مقصد خود برسد. در طول راه، او در معرض طیف وسیعی از تجربیات جدید قرار میگیرد که هم هیجانانگیز و هم وحشتناک هستند؛ از خوردن اولین سیخ سویای خود در زیر سایه درخت انبه گرفته تا بازدید از جادوگر روستایی که قول میدهد پول را در جیبش دو برابر کند.
هنگامی که بالاخره موفق میشود از رودخانه عبور کند، چیکا متوجه میشود که زندگی در آن سوی رودخانه بسیار متفاوت از انتظارات اوست، و او باید شجاعت لازم را در درون خود بیابد تا به خانه بازگردد. این داستان جادویی از مرزها، شجاعت و رشد است که توسط چینوآ آچهبه، از محبوبترین داستاننویسان جهان، روایت شده و توسط انتشارات ANCHOR BOOKS منتشر شده است.
بخشی از کتاب داستان “چیکا و رودخانه”:
در اینجا قسمتی از متن این داستان شیرین را به فارسی میخوانید:
چیکا روستایش را ترک میکند
چیکا با مادر و دو خواهرش در روستای اوموفیا زندگی میکرد. پدرش سالها پیش فوت کرده بود. مادرش سخت کار میکرد تا سه فرزندش را سیر و لباس بپوشاند و آنها را به مدرسه بفرستد. او بیشتر غذایی را که میخوردند – یام، کاساوا، ذرت، لوبیا، موز و بسیاری از سبزیجات – خودش میکاشت. او همچنین در ماهی خشک، روغن نخل، نفت و کبریت تجارت میکرد.
چیکا حالا یازده ساله بود و هرگز از روستایش خارج نشده بود. تا اینکه یک روز مادرش به او گفت که سال نو به اونیتشا خواهد رفت تا با عمویش که کارمند یکی از شرکتهای آنجا بود، زندگی کند. در ابتدا چیکا سرشار از شادی بود. او از زندگی در یک روستای جنگلی خسته شده بود و میخواست یک شهر بزرگ را ببیند. داستانهای شگفتانگیز بسیاری درباره اونیتشا شنیده بود. مایکل، خدمتکار عمویش، به او گفته بود که در همان محوطه زندگیشان یک شیر آب وجود دارد. چیکا گفت این غیرممکن است اما مایکل با خیس کردن انگشت اشارهاش روی زبانش و اشاره به آسمان، به حقیقت آن سوگند خورد. چیکا بیش از حد هیجانزده بود که چیزی بگوید. بنابراین او دیگر مجبور نبود صبح زود بیدار شود تا به چشمه برود. مشکل چشمه روستایشان این بود که راه آن بسیار ناهموار و سنگی بود و گاهی اوقات بچهها زمین میخوردند و کوزههای آبشان میشکست. در اونیتشا چیکا از تمام آن نگرانیها رها میشد. همچنین او در خانهای با سقف آهنی زندگی میکرد به جای کلبه فقیرانه مادرش که از گل و کاهگل ساخته شده بود. همه چیز بسیار شگفتانگیز به نظر میرسید.
اما وقتی زمان واقعی رفتن چیکا از مادر و خواهرانش فرا رسید، شروع به گریه کرد. خواهرانش هم گریه کردند و حتی مادرش هم نشانههای اشک در چشمانش داشت. او یک دستش را روی سر چیکا گذاشت و گفت: “به سلامت برو، پسرم. به هر چه عمویت میگوید گوش کن و از او اطاعت کن. اونیتشا شهر بزرگی است، پر از آدمهای خطرناک و آدمربا. بنابراین در شهر پرسه نزن. به خصوص نزدیک رودخانه نیجر نرو؛ هر سال افراد زیادی در آنجا غرق میشوند…”
مادرش توصیههای زیادی دیگر به چیکا کرد. او سرش را تکان داد و فین فین کرد چون بینیاش آبریزش داشت. بینی چیکا همیشه وقتی گریه میکرد، آبریزش داشت.
مادرش گفت: “گریه نکن. به یاد داشته باش، تو الان یک پسر بزرگ هستی و پسرهای بزرگ گریه نمیکنند.”
چیکا چشمانش را با پشت دستش پاک کرد. سپس جعبه چوبی کوچکش را که مادرش از جیمز اوککه، نجار محلی، خریده بود، برداشت. داخل آن چند لباس و کتابهای مدرسهاش بود.
عمویش که صبورانه منتظر بود، گفت: “بیا برویم. اگر عجله نکنیم، اتوبوس را از دست میدهیم.”
چیکا جعبه را روی سرش گذاشت و به دنبال عمویش رفت. آنها به جاده اصلی، نیم مایل دورتر، میرفتند تا اتوبوسی را که از روستایشان به اونیتشا میگذشت، سوار شوند. این یک اتوبوس بسیار قدیمی بود که “آهسته و پیوسته” نامیده میشد. همیشه در بالا رفتن از هر تپهای مشکل زیادی داشت. هر وقت به یک تپه شیبدار میرسید، شاگرد راننده پایین میپرید و با یک گوه چوبی بزرگ پشت آن راه میرفت. گاهی اوقات از مسافران خواسته میشد که پیاده شوند و به هل دادن اتوبوس کمک کنند. سفر چهل مایلی به اونیتشا برای “آهسته و پیوسته” بیش از سه ساعت طول میکشید. گاهی اوقات کاملاً خراب میشد؛ در آن صورت ممکن بود سفر یک روز کامل یا بیشتر طول بکشد.
با این حال، چیکا در روزی که سفر کرد، خوششانس بود. “آهسته و پیوسته” در وضعیت خوبی بود و اصلاً خراب نشد. فقط بعد از هر تپه برای برداشتن یک قوطی آب توقف میکرد.
چیکا در اونیتشا
در ابتدا اونیتشا برای چیکا بسیار عجیب به نظر میرسید. او نمیتوانست بگوید چه کسی دزد یا آدمربا است و چه کسی نیست. در اوموفیا همه دزدها شناخته شده بودند، اما در اینجا حتی افرادی که زیر یک سقف زندگی میکردند نیز برای یکدیگر غریبه بودند. مایکل، خدمتکار عمویش، به چیکا گفت که گاهی اوقات مردی در یک اتاق میمرد و همسایهاش در اتاق کناری داشت گرامافون میزد. همه چیز بسیار عجیب بود.
اما با گذشت ماهها، چیکا شروع کرد به عادت کردن به اونیتشا. او در مدرسه دوستانی پیدا کرد و در میان آنها بسیار محبوب شد. بهترین دوستش ساموئل نام داشت. آنها تقریباً همسن بودند.
ساموئل در فوتبال بسیار خوب بود. او میتوانست از هر حریفی دریبل بزند. هر وقت به خصوص خوب بازی میکرد، تحسینکنندگانش دست میزدند و فریاد میزدند: “S.M.O.G.! S.M.O.G.!”
S.M.O.G. نام مستعار ساموئل بود که خودش به خودش داده بود. نام کامل او ساموئل مادوکوبی بود؛ بنابراین حروف اول نامش S.M.O. بود. سپس یک روز دید که اگر یک “G” به حروف اول نامش اضافه کند، S.M.O.G. میشود. او بلافاصله این کار را کرد. در اونیتشا گفته میشد حروف S.M.O.G. شانس میآوردند زیرا به معنای “خدایا مرا نجات بده” (Save Me O God) بودند.
چیکا هم در فوتبال بسیار خوب بود و خیلی زود دوستانش به او هم یک نام مستعار دادند. آنها او را “چیکس پسر” صدا میزدند. چیکا این نام را بسیار دوست داشت و آن را در کتاب خواندن جدیدش نوشت.
چیکا اولین بار از ساموئل شنید که عبور از رودخانه نیجر و بازگشت چقدر آسان است.
ساموئل به او گفت: “من بارها با کشتی این کار را کردهام. تنها چیزی که نیاز داری، شش پنی برای رفتن و شش پنی برای برگشتن است. تمام.”
چیکا گفت: “اما من شش پنی ندارم.”
ساموئل گفت: “چی؟” “یک پسر بزرگ مثل تو شش پنی ندارد. نگذار مردم بشنوند. خیلی شرمآور است.”
چیکا واقعاً شرمنده شد و برای پوشاندن شرمش دروغ گفت. او گفت: “اینطور نیست که من پول ندارم. من زیاد دارم اما عمویم برایم نگه میدارد.”
ساموئل گفت: “پس به عمویت بگو یک شیلینگ از آن به تو بدهد. پول داشتن که نتوانید خرج کنید، چه فایدهای دارد؟”
چیکا پاسخ داد: “یک روز از او میپرسم، اما هنوز نه.”
ساموئل به انگلیسی گفت: “زمان و موج برای هیچ کس منتظر نمیمانند.” این جمله مورد علاقه معلمشان بود. ساموئل ادامه داد: “و آیا نشنیدهای که آنها در حال ساخت یک پل روی رودخانه هستند؟ به زودی تمامش میکنند و دیگر کشتی وجود نخواهد داشت.”
چیکا واقعاً درباره پلی که میساختند شنیده بود. او از آنچه ساموئل گفت، بسیار آشفته شد.
چند روز بعد دوستان چیکا دوباره درباره رودخانه صحبت میکردند. آنها درباره آسابا در آن سوی رودخانه حرف میزدند.
ساموئل به چیکا گفت: “میدانی، به محض اینکه از کشتی در آسابا پیاده میشوی، در نیجریه مرکزی هستی؟”
بقیه با هیجان موافقت کردند. همه آنها به میانه غربی رفته بودند. پسربچه دیگری به نام حزقیال گفت: “و میدانی، وقتی در آسابا هستی، یک راه به لاگوس است؟”
ساموئل گفت: “بله. لاگوس. دومین شهر بعد از لندن. من به لاگوس نرفتهام. اما آسابا را میشناسم که لاگوسِ فقراست.”
همراهانش خندیدند. ساموئل گاهی اوقات مثل یک مرد بالغ صحبت میکرد؛ این یکی از دلایلی بود که او در میان دوستانش بسیار محبوب بود.
ذهن چیکا دور بود – در نیجریه مرکزی. او چنین عباراتی را دوست داشت. نیجریه مرکزی، رویای شب نیمه تابستان، جزیره من.
چرا “چیکا و رودخانه” اثری ضروری است؟
“چیکا و رودخانه” یک داستان دلنشین و آموزنده است که به خوبی حس کنجکاوی، ماجراجویی و کشف دنیای جدید در دوران کودکی را به تصویر میکشد. این کتاب نه تنها برای مخاطبان جوان سرگرمکننده است، بلکه به بزرگسالان نیز دیدگاهی زیبا از زندگی روستایی و شهری در نیجریه ارائه میدهد. اگر به دنبال داستانهای کوتاه انگلیسی با موضوعات رشد و شجاعت هستید، دانلود کتاب چیکا و رودخانه انتخابی عالی خواهد بود.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.
هنوز هیچ نقد و بررسی وجود ندارد.