کتاب «پین بال ۱۹۷۳» نوشته هاروکی موراکامی و یکی از رمانهای سهگانه «موش صحرایی» این نویسنده محبوب، می باشد.
نام انگلیسی:
Pinball, 1973
نام فارسی:
پینبال ۱۹۷۳
نویسنده:
هاروکی موراکامی
Haruki Murakami
درباره کتاب پینبال ۱۹۷۳ نوشته هاروکی موراکامی:
داستان رمان «پینبال ۱۹۷۳» به بیان علاقه شدید راوی داستان به بازی پینبال، می پردازد. شخصیت اول این رمان، مترجمی ست که به صورت مستقل کار می کند و عاشق یک دستگاه پینبال قدیمی است و میکوشد آن را دوباره بهدست آورد. او با دو خواهر دوقلوی یکسان و بدون نام زندگی می کند که یک روز صبح به طرز مرموزی در آپارتمان او ظاهر و در انتهای کتاب ناپدید می شوند. ماجرای زندگی این شخصیت همراه با دوقلوهای اسرار آمیز، با زندگی دوستش ملقب به موش صحرایی، خاطراتش از جنبشهای دانشآموزی ژاپن و نیز دوست دختر قدیمی اش، نائوکو، عجین شده است.
«رمان پینبال ۱۹۷۳» که در سال ۱۹۸۰ منتشر شده است، دومین رمان هاروکی موراکامی می باشد. موراکامی این رمان را درست پس از این که جایزه گونزو را برای رمان «به آواز باد گوش بسپار» دریافت کرد، نوشته است. «پینبال ۱۹۷۳» یکی از «رمانهای سهگانه موش صحرایی موراکامی» است که توانست او را قانع کند کافه معروفش را بفروشد و به نویسندگی تمام وقت مشغول شود.قسمت های دیگر این سهگانه، « به آواز باد گوش بسپار» و «تعقیب گوسفند وحشی» هستند.
رمان «پینبال ۱۹۷۳»، اثر خواندنی و جذابی ست که نشانههای اولیه سبکی آثار موراکامی، بهویژه آن دسته از عناصر ماورائی که ویژگی اصلی برخی از مهمترین آثار او است، را میتوان در آن مشاهده کرد.
گزیده ای از متن رمان «پینبال ۱۹۷۳» نوشته موراکامی:
«آنقدر لذت میبردم از شنیدن قصههایی دربارهی جاهای خیلی دور که دیگر بفهمینفهمی شده بود مریضی. آن زمانها، که الآن شیرین ده سالی ازش گذشته، میرفتم اینور و آن ور و از آدمها میخواستم برایم تعریف کنند کجا دنیا آمده اند و بزرگشدهاند. حتما آن روزها حسابی شنوندهی خوب کم بوده، چون سراغ هرکی میرفتم، خیلی مشتاق و پرشور برایم حرف میزد. دوروبر که پیچید دارم چهکار میکنم، دیگر حتا کمکم آدمهایی میآمدند پیشم که توی عمرم چشمم هم به شان نیافتاده بود، فقط برای اینکه قصههایشان را برایم تعریف کنند. دربارهی هر چیزی و همهچیز حرف میزدند، انگاری دارند توی چاهی خشک سنگشان را میاندازند، بعد هم خوشحال و راضی میگذاشتند میرفتند. بعضی قصههایشان را سرخوش و سرحال تعریف میکردند و بعضی عصبانی. قصههایی به نظرت روشن و سرراست میآمدند، قصههایی دیگر سر تا ته بیمعنی. قصههایی میشنیدم حوصله سربر، قصههایی اشک درآر، و قصههایی مسخره و غریب. ولی من همیشه آنچه باید میگفتند، با نهایت دقتی که ازم برمیآمد، گوش میدادم…»
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.