معرفی و دانلود داستان انگلیسی

 ماجرای اسپارشولت  

   The Sparsholt  Affair

نویسنده :

آلن هالینگهرست

 Alan Hollinghurst

   The Sparsholt  Affair

یک داستان انگلیسی جذاب

از برنده جایزه من بوکر آلن هالینگهرست

Alan Hollinghurst

درباره ی کتاب ماجرای اسپارشولت (The Sparsholt Affair) نوشته آلن هالینگهرست :

رمان “ماجرای اسپارشولت” (The Sparsholt Affair) اثر آلن هالینگهرست (Alan Hollinghurst) شامل سه نسل است که در سال ۱۹۴۰ در آکسفورد با یکدیگر ملاقات می کنند. این داستان در دنیای تلفن های الکترونیکی ، خال کوبی بدن و غیره قرار دارد. این شخصیت ها به جنگ می روند ، ازدواج می کنند ، طلاق می گیرند ، دوباره ازدواج می کنند ، بچه دار می شوند. و بعضی از آنها می میرند.

در مرکز این رمان طولانی و جذاب،  اسپارشولت  Sparsholt ، یک ورزشکار زیبا و جذاب است که در اکتبر ۱۹۴۰ وارد آکسفورد می شود ، مورد توجه همگان قرار می گیرد. ماجرای اسپارشولت بارها و بارها در رمان دچار تغییر می شود  و درنهایت معانی مختلفی به خود می گیرد.  از جذابیت های این کتاب می توان اشاره کرد به نوع روایت داستان  که در بیشتر موارد ما دیوید را از نگاه شخصیت های دیگر می بینیم…

نویسنده این کتاب، آلن هالینگهرست ، استاد ارائه توصیف کامل و دقیق جزئی از کسی یا چیزی درقالب یک جمله یا دو جمله به خواننده است. از ویژگی های رمان خوب، توانایی نویسنده در یادآوری چیزهایی است که ما درباره آنها فکر کرده ایم اما درباره آنها صحبت نکرده ایم. آقای هالینگهرست این کار را بارها و بارها و همیشه زیبا انجام می دهد: یک شخصیت “از ترک مکانی که دیگر هرگز نخواهد دید احساس پشیمانی کرد” (این در متن سفر به یک مکان جدید است.) سپس شخصیت برای آخرین بار در حال بازگشت به زادگاه خود است: “جانی قدم زد ، با یک حس غیرعادی از شناخت این شهر از هزاران جزئیات آن، از گذشته تا اکنون این شهر و الان خداحافظی با شکوه برای همیشه . ” و در همان شهر “در اینجا هیچ چیز تغییر نکرده است جز فصل ها”.

کتاب ماجرای اسپارشولت (The Sparsholt Affair) برای خواننده ی تنبل نیست. شخصیت های جدیدی در این رمان ظاهر  و ناپدید می شوند. اما مطمئناً ارزش خواندن را دارد زیرا نویسنده  سرانجام روایت خود را به یک نتیجه گیری تلخ و جذاب می رساند. 

اگر شما به دنبال کتابی کمیاب در هر زمینه ای هستید و تاکنون موفق به یافتن آن نشده اید ، می توانید آن را در اینستاگرام تیم بیبلیو فایل سفارش دهید

ظرف ۲۴ ساعت  کتاب را بر روی سایت قرار خواهیم داد 

بخش هایی از متن کتاب (The Sparsholt Affair) نوشته (Alan Hollinghurst) :

The Sparsholt Affair Quotes

“It is hard to do justice to old pleasures that cannot be revived—we seem half to disown our youthful selves, who loved and treasured them.”
― Alan Hollinghurst, The Sparsholt Affair

“Each person if he was lucky found the place where he could shine, and the person he could shine on. At Cranley Gardens Johnny had been audience, to Evert, to Ivan, to the whole clever, memoir-swapping gang. But with Pat he was a closely attended performer – he was funny, almost articulate, and rich in things worth saying.”
― Alan Hollinghurst, The Sparsholt Affair

“In truth the memoir was a game of postponement – a trick he played on himself almost daily, and fell for every time. There would be a poor and evasive morning, with letters to write as well, and a number of phone calls that had to be made; then lunch, at a place not necessarily close, and several things to do after lunch, with mounting anxiety in the two hours before six o’clock: and then a drink, a glow of resolve and sensible postponement till the following morning, when, too hung-over to do much work before ten, he would seek infuriated refuge, about eleven forty-five, in the trying necessity of going out once more to lunch. Over lunch, at Caspar’s or at the Garrick, he would be asked how work was going, when it could be expected, and the confidence of the questioner severely inhibited his answers – they had a bottle of wine, no more, but still the atmosphere was appreciably softened, his little hints at difficulties were taken as mere modesty – ‘I’m sure it will be marvellous’ – ‘It will take as long as it takes’ – and he left fractionally consoled himself, as if some great humane reprieve were somehow possible, and time (as deadline after deadline loomed and fell away behind) were not an overriding question. In the evenings especially, and towards bedtime, half-drunk, he started seeing connexions, approaches, lovely ideas for the work, and sat suffused with a sense of the masterly thing it was in his power to do the next morning.”
― Alan Hollinghurst, The Sparsholt Affair

مطالعه بیشتر