رمان انگلیسی Wolf Hall نوشته هیلاری منتل Hilary Mantel، داستانی تاریخی که در دهه ۱۵۲۰ انگلستان رخ می دهد. اگر هنری هشتم بدون وارث مرد بمیرد ، کشور می تواند دچار جنگ داخلی شود.
معرفی و دانلود کتاب Wolf Hall نوشته Hilary Mantel
نام فارسی کتاب:
تالار گرگ
نویسنده:
هیلاری منتل
Hilary Mantel
انتشارات :
انتشارات هارپر
Harper
معرفی و دانلود کتاب “Wolf Hall” (تالار گرگ) اثر هیلاری منتل
رمان “Wolf Hall” (تالار گرگ)، اثری تحسینشده و برندهی جایزهی ادبی من بوکر در سال ۲۰۰۹، نوشتهی هیلاری منتل (Hilary Mantel)، نویسنده فقید و برجسته انگلیسی است. این رمان که اولین جلد از سهگانهای تاریخی به شمار میرود، نگاهی بینظیر و عمیق به دوران پرآشوب حکومت هنری هشتم در انگلستان دارد و بر شخصیت پیچیده و جاهطلب توماس کرومول تمرکز میکند. اگر به دنبال دانلود Wolf Hall by Hilary Mantel و غرق شدن در یکی از درخشانترین بازآفرینیهای تاریخ هستید، این معرفی برای شماست.
“تالار گرگ”: روایتی تازه از عصر تودور
داستان “Wolf Hall” در دهه ۱۵۲۰ انگلستان میگذرد، زمانی که کشور در آستانه فاجعه قرار دارد. اگر شاه هنری هشتم بدون وارث پسر بمیرد، انگلستان به ورطه جنگ داخلی کشیده خواهد شد. به همین دلیل، شاه مصمم است ازدواج بیست ساله خود با کاترین آراگون را باطل کرده و با آن بولین ازدواج کند. پاپ و بیشتر اروپا با او مخالفت میکنند. در این بنبست، توماس کرومول وارد ماجرا میشود: “مردی اصیل، فریبنده و قدرتمند، هم آرمانگرا و هم فرصتطلب، حیرتانگیز در شناخت افراد و غیرقابل تصور در جاهطلبی.”
هنری شخصیتی بیثبات است: یک روز مهربان و روز دیگر قاتل. کرومول به او کمک میکند تا مخالفان را شکست دهد، اما به چه قیمتی؟ هیلاری منتل، پنج سال را صرف مطالعه دقیق تاریخ این برهه زمانی کرده است تا داستانی خلق کند که با مستندات تاریخی مطابقت داشته باشد. او برای هر شخصیت یک کارت مجزا در نظر گرفته و اطلاعات مربوط به حضور و موقعیت آنها در زمانهای مختلف را یادداشت کرده است.
“تالار گرگ” با سبکی بیبدیل، تصویری کاملاً درخشان و پرجزئیات از زندگی در زمان هنری هشتم ارائه میدهد. این رمان، که تامس کرامول قهرمان آن است و باقی افراد سلطنتی در حاشیه قرار دارند، با کودکی کرامول به عنوان قربانی خشونتهای پدرش آغاز میشود و سیر رشد و صعود او در دستگاه حکومتی را به تصویر میکشد، جایی که او رفتهرفته به جایگاه قدرتمندترین فرد در وزارت هنری هشتم دست مییابد و شاهد تمام نقاط عطف در تاریخ انگلستان است.
افتخارات کتاب “تالار گرگ”:
- برندهی جایزه ادبی من بوکر ۲۰۰۹.
- بهترین کتاب رمان از نظر منتقدان در جشنواره کتاب ملی.
- جزو پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز.
نکوداشتهای کتاب “Wolf Hall”:
- ممتاز.
- Magnificent. (Boston Globe)
- به شکل فوقالعادهای منعطف، ظریف و زیرکانه.
- Extraordinarily flexible, subtle and shrewd. (Washington Post)
- مسحورکننده و قابل باور.
- Spellbinding and believable. (New York Times Book Review)
بخشهایی از کتاب “تالار گرگ”:
- خیلی زود به جایی رسید که باید پولی به دست میآورد. میتوانست در حاشیهی رودخانه کاری پیدا کند. اما از این واهمه داشت که اگر دیده شود، والتر به کمک آدمهایی که برای یک نوشیدنی، دست به هر کاری میزنند، پیدایش کند. راهی که اول به ذهناش رسید، پنهان شدن توی یکی از قایقهایی بود که از دو بندر تیلبری و بارکینگ سفر خود را آغاز میکردند. بعد پشیمان شد و با خود گفت فرانسه کشوری است که در آن جنگ پیدا میشود. با چند نفری که حرف زد با بیگانگان خیلی زود أخت میشد همین عقیده را داشتند. بنابراین بندر دوور از همه بهتر است؛ راه افتاد.
- رسمی وجود داشت: هرکس در بارگیری یک گاری کمک میکرد، میتوانست بر همان کاری سوار شود؛ گرچه اغلب ممکن نمیشد. این تجربه به او آموخت که بار زدن گاری، چه کار سختی است. آدم باید با یک کمد بزرگ روی دوش، راست پیش برود. کمترین لنگر برداشتن بار، هنگام عبور از دروازه، ممکن بود دشواریهای بسیاری در پیآورد. اسبها هم بودند. با اسب زندگی کرده بود و از اسبها هم میترسید. چون بعضی صبحها والترکه شب پیش همراه با دوستان خود، در نوشیدن زیاده روی نکرده بود، حرفهی دوم را پیش میگرفت: نعلبندی و آهنگری برای ساختن نعل. چه به خاطر نفس بد بویش با صدای رعد آسایش یا طرز کار خشنش در پیش بردن کار، حتی اسبها که همیشه از نو شدن نعل خود، راضی هستند، دست و پای خود را میکشیدند، تن خود را میلرزاندند و از گرمای کوره میگریختند. ساق دستشان در دست والتر، سرشان را تکان میدادند و آرام نمیایستادند. کار من این بود که سر اسب را نگهدارم، با اسبها حرف بزنم و فاصلهی نرم میان دو گوش آنها را ناز کنم.
- به اسبها میگفتم که چقدر مادرشان آنها را با نعل تازه دوست خواهد داشت. باید آرام با اسبها حرف میزدم و وعده میدادم که والتر خیلی زود کارش را تمام میکند.
- از یک روز پیش یا پیشتر، چیزی نخورده بود و بدنش هنوز خیلی درد میکرد. از هنگام رسیدن به دوور زخم بزرگ روی سرش جوشخورده بود. اطمینان داشت که اندامهای نرم درون بدن هم – کلیه، ریه و قلب – بهبود یافتهاند.
- به هر حال میدانست که مردم وقتی به او نگاه میکنند، میبینند صورت او هنوز زخمی است. مورگن ویلیامس، پیش از راه افتادن، موجودی بدن او را بازبینی کرده بود: دندان – به طرزی معجزهوار هنوز در حفرهی دهان موجود. دو چشم، به شکل معجزهآسایی بینایی دارند؛ بهاضافهی دو دست و دو پا که شکر خدا کار میکنند؛ دیگر چه میخواهی؟
- «حالا بلند شو!»
- بیرمق، گیج و خاموش با تمامی قامت بر روی سنگفرش حیاط افتاده بود؛ با سری خم شده به یک سو و چشمهایی چنان خیره ببه دروازه که گویی نجاتبخشی در راه است. اگر کسی ضربهای کاری میزد، امکان داشت همین حالا او را میکشت.
- خونی از بریدگی زخم سرش می جوشید- زخمی که در نخستین ضربت، پدرش به او زد- آرام بهسوی صورتش راه می رفت.
جملاتی از کتاب Wolf Hall :
- این نبود حقایق است که مردم را میترساند: شکافی که باز میکنی و مردم، ترسها، تمایلات و آرزوهایشان را در آن میریزند.
-
“It is the absence of facts that frightens people: the gap you open, into which they pour their fears, fantasies, desires.”
-
- “بعضی از اینها حقیقت دارند و بعضی دروغ. اما همگی داستانهای خوبی هستند.”
-
“Some of these things are true and some of them lies. But they are all good stories.”
-
- این خیلی خوب است که برای شش ماه و یا یک سال آینده برنامهریزی کنی، اما این برنامهریزی به هیچ دردی نمیخورد، اگر برای فردا برنامهای نداشته باشی.
-
“It is all very well planning what you will do in six months, what you will do in a year, but it’s no good at all if you don’t have a plan for tomorrow.”
-
- با سرزنش کردن و خرد کردن غرور مردم، هیچ چیز دربارهشان نخواهی آموخت. باید از آنها بپرسی چه کاری است که تنها خودشان در این جهان از پس انجام آن برمیآیند.
-
“You learn nothing about men by snubbing them and crushing their pride. You must ask them what it is they can do in this world, that they alone can do.”
-
- “هنگام نوشتن قوانین، کلمات را آزمایش میکنی تا نهایت قدرتشان را بیابی. مانند افسونها، آنها باید در دنیای واقعی اتفاقاتی را رقم بزنند، و مانند افسونها، تنها در صورتی کار میکنند که مردم به آنها اعتقاد داشته باشند.”
-
“When you are writing laws you are testing words to find their utmost power. Like spells, they have to make things happen in the real world, and like spells, they only work if people believe in them.”
-
- “چرا ما اینقدر به سختیهای گذشته پایبندیم؟ چرا اینقدر به اینکه پدران و مادرانمان، روزهای بیآتش و روزهای بیگوشت، زمستانهای سرد و زبانهای تیز را تحمل کردهایم، افتخار میکنیم؟ انگار نه انگار که انتخابی داشتیم.”
-
“Why are we so attached to the severities of the past? Why are we so proud of having endured our fathers and our mothers, the fireless days and the meatless days, the cold winters and the sharp tongues? It’s not as if we had a choice.”
-
- “اما توجیه کردن خود فایدهای ندارد. توضیح دادن خوب نیست. خاطرهگویی ضعف است. عاقلانه است که گذشته را پنهان کنی حتی اگر چیزی برای پنهان کردن نباشد. قدرت یک مرد در نیمهروشنی، در حرکات نیمهدیدهشده دستش و در بیان ناشناخته چهرهاش است. این نبود حقایق است که مردم را میترساند: شکافی که باز میکنی، و آنها ترسها، توهمات و خواستههایشان را در آن میریزند.”
-
“But it is no use to justify yourself. It is no good to explain. It is weak to be anecdotal. It is wise to conceal the past even if there is nothing to conceal. A man’s power is in the half-light, in the half-seen movements of his hand and the unguessed-at expression of his face. It is the absence of facts that frightens people: the gap you open, into which they pour their fears, fantasies, desires.”
-
- “او فکر میکند، مشکل انگلستان این است که در اشارهها بسیار فقیر است. ما باید یک اشاره دستی برای ‘عقبنشینی کن، شاهزاده ما در حال رابطهی جنسی با دختر این مرد است’ ابداع کنیم. او از اینکه ایتالیاییها این کار را نکردهاند تعجب میکند. اگرچه شاید کردهاند، و او هرگز متوجه نشده است.”
-
“The trouble with England, he thinks, is that it’s so poor in gesture. We shall have to develop a hand signal for ‘Back off, our prince is fucking this man’s daughter.’ He is surprised that the Italians have not done it. Though perhaps they have, and he just never caught on.”
-
- “او فکر میکند، تو را به یاد آوردم، توماس مور، اما تو مرا به یاد نیاوردی. حتی هرگز ندیدی که میآیم.”
-
“He thinks, I remembered you, Thomas More, but you didn’t remember me. You never even saw me coming.”
-
- “بعضی میگویند تودورها از این تاریخ، هرچند خونین و شیطانی، فراتر میروند: که آنها از بروتوس از طریق نسل کنستانتین، پسر سنت هلنا، که یک بریتانیایی بود، نشأت میگیرند. آرتور، پادشاه بزرگ بریتانیا، نوه کنستانتین بود. او با سه زن ازدواج کرد که همگی گوینور نام داشتند، و مقبره او در گلاستونبری است، اما باید درک کنید که او واقعاً نمرده است، فقط منتظر است تا دوباره بازگردد. نسل مبارک او، شاهزاده آرتور انگلستان، در سال ۱۴۸۶، پسر بزرگ هنری، اولین پادشاه تودور، متولد شد. این آرتور با کاترین، شاهزاده آراگون، ازدواج کرد، در پانزده سالگی درگذشت و در کلیسای جامع ووستر به خاک سپرده شد. اگر او اکنون زنده بود، پادشاه انگلستان میشد. برادر کوچکترش هنری احتمالاً اسقف اعظم کانتربری میشد، و (حداقل، ما عمیقاً امیدواریم که) به دنبال زنی که کاردینال هیچ چیز خوبی از او نمیشنود، نبود: زنی که، چند سال قبل از اینکه دوکها برای غارت او قدم بگذارند، باید توجه خود را به او معطوف کند؛ که تاریخ او را، قبل از اینکه ویرانی او را در بر گیرد، باید درک کند. زیر هر تاریخ، تاریخ دیگری.”
-
“Some say the Tudors transcend this history, bloody and demonic as it is: that they descend from Brutus through the line of Constantine, son of St Helena, who was a Briton. Arthur, High King of Britain, was Constantine’s grandson. He married up to three women, all called Guinevere, and his tomb is at Glastonbury, but you must understand that he is not really dead, only waiting his time to come again. His blessed descendant, Prince Arthur of England, was born in the year 1486, eldest son of Henry, the first Tudor king. This Arthur married Katharine the princess of Aragon, died at fifteen and was buried in Worcester Cathedral. If he were alive now, he would be King of England. His younger brother Henry would likely be Archbishop of Canterbury, and would not (at least, we devoutly hope not) be in pursuit of a woman of whom the cardinal hears nothing good: a woman to whom, several years before the dukes walk in to despoil him, he will need to turn his attention; whose history, before ruin seizes him, he will need to comprehend. Beneath every history, another history.”
-
- “در سال نو او به آن یک هدیه چنگال نقره با دستههایی از بلور سنگی داده بود. او امیدوار است که آن را برای غذا خوردن استفاده کند، نه برای فرو کردن در مردم.”
-
“At New Year’s he had given Anne a present of silver forks with handles of rock crystal. He hopes she will use them to eat with, not to stick in people.”
-
- “هیچ حاکمی در طول تاریخ جهان هرگز نتوانسته است از پس هزینه یک جنگ برآید. آنها چیزهای مقرونبهصرفهای نیستند. هیچ شاهزادهای هرگز نمیگوید، ‘این بودجه من است، بنابراین این نوع جنگی است که میتوانم داشته باشم.'”
-
“No ruler in the history of the world has ever been able to afford a war. They’re not affordable things. No prince ever says, ‘This is my budget, so this is the kind of war I can have.”
-
- “فرض کنیم زندگیات را از هم خواهم گسست. من و دوستان بانکدارم.”
-
“Let’s say I will rip your life apart. Me and my banker friends.”
-
- “چگونه او میتواند این را به او توضیح دهد؟ دنیا از جایی که او فکر میکند اداره نمیشود. نه از قلعههای مرزی، حتی نه از وایتهال. دنیا از آنتورپ، از فلورانس، از مکانهایی که او هرگز تصور نکرده است؛ از لیسبون، از جایی که کشتیها با بادبانهای ابریشمی به سمت غرب حرکت میکنند و در خورشید میسوزند، اداره میشود. نه از دیوارهای قلعه، بلکه از خانههای حسابرسی، نه با صدای شیپور، بلکه با صدای کلیک چرتکه، نه با صدای خراش و کلیک مکانیزم تفنگ، بلکه با صدای خراش قلم بر صفحه سند تعهدی که پول تفنگ و اسلحهساز و باروت و ساچمه را میپردازد.”
-
How can he explain that to him? The world is not run from where he thinks. Not from border fortresses, not even from Whitehall. The world is run from Antwerp, from Florence, from places he has never imagined; from Lisbon, from where the ships with sails of silk drift west and are burned up in the sun. Not from the castle walls, but from counting houses, not be the call of the bugle, but by the click of the abacus, not by the grate and click of the mechanism of the gun but by the scrape of the pen on the page of the promissory note that pays for the gun and the gunsmith and the powder and shot.”
-
- “فرض کنیم در هر کتابی کتاب دیگری وجود دارد، و در هر حرفی در هر صفحه، جلدی دیگر دائماً در حال آشکار شدن است؛ اما این جلدها فضایی روی میز اشغال نمیکنند. فرض کنیم دانش را میتوان به یک عصاره تقلیل داد، که در یک تصویر، یک علامت، در مکانی که هیچ جا نیست، نگهداری شود. فرض کنیم جمجمه انسان وسیع شود، فضاهایی در درون آن باز شود، اتاقهای زمزمهکنندهای مانند کندوهای زنبور عسل.”
-
“Suppose within each book there is another book, and within every letter on every page another volume constantly unfolding; but these volumes take no space on the desk. Suppose knowledge could be reduced to a quintessence, held within a picture, a sign, held within a place which is no place. Suppose the human skull were to become capacious, spaces opening inside it, humming chambers like beehives.”
-
چرا “تالار گرگ” را بخوانیم؟
“تالار گرگ” بیش از یک رمان تاریخی است؛ این اثری است که تاریخ را زنده میکند و خواننده را به بطن یکی از پرآشوبترین و جذابترین دورانهای انگلستان میبرد. با شخصیتپردازیهای بینظیر، تحقیقات دقیق، و نثری قدرتمند، هیلاری منتل شاهکاری خلق کرده که هم از لحاظ ادبی و هم تاریخی ارزش خواندن دارد. این کتاب شما را با پیچیدگیهای قدرت، جاهطلبی، و بقا در دربار تودور آشنا خواهد کرد. برای تجربهای عمیق و فراموشنشدنی از تاریخ، دانلود کتاب Wolf Hall را به شما پیشنهاد میکنیم.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.
هنوز هیچ نقد و بررسی وجود ندارد.