کتاب «مردان بدون زنان»، دومین مجموعه داستان کوتاهی است که توسط ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی، نوشته شده است و شامل ۱۴ داستان کوتاه می باشد. همینگوی این مجموعه داستان را در سال ۱۹۲۷ میلادی منتشر کرد.
نام انگلیسی:
Men Without Women
نام فارسی:
مردان بدون زنان
نویسنده:
ارنست همینگوی
Ernest Hemingway
درباره کتاب مجموعه داستان کوتاه انگلیسی مردان بدون زنان نوشته ارنست همینگوی:
کتاب «مردان بدون زنان» که با عنوان «مردان بی زن» نیز به چاپ رسیده است، دومین مجموعه از داستان های کوتاه انگلیسی نویسنده برنده ی جایزه نوبل ادبیات، «ارنست همینگوی»، می باشد. این اثر که در سال ۱۹۲۷ منتشر شد، شامل ۱۴ داستان کوتاه می باشد و از مشهورترین آثار ارنست همینگوی به شمار میآید. در این ۱۴ داستان کوتاه، «ارنست همینگوی» موضوعاتی از قبیل خسارات جنگ، روابط دشوار میان مردان و زنان و ورزش و قهرمانی را به زبانی رسا و جذاب، بیان می نماید. این داستان های خواندنی عبارت اند از: «کله شق»، «وطن به تو چه می گوید»، «تپه هایی مثل فیل سفید»، «آدمکش ها»، «مسابقه ی پنجاه هزار دلاری»، «در کشوری دیگر»، «حکایتی از آلپ»، «مسابقه ی سرعت»، «ده نفر سرخ پوست»، «امروز آدینه است»، «بازجویی ساده»، «حالا دراز می کشم»، «قناری سوغاتی» و «قصه ای پیش پا افتاده».
ارنست همینگوی نویسندهای خلاق و منحصربهفرد بود. او بواسطه نوشتن داستانهای کوتاه با نثری بی نظیر، لقب «مرد بزرگ آمریکا» را دریافت کرده است. کتاب «مردان بدون زنان» نقطه عطفی در کارنامه “ارنست همینگوی” می باشد. مردان داستان های همینگوی، گاوباز و بوکسور، نوچه و اجیر و الکلی، گانگستر و تفنگ به دست هستند. هر یک از داستان های کتاب «مردان بدون زنان» به سرسختی مردانه ای اشاره دارد که ظرافت دستان زنی آن را لمس نکرده است.
۱۰ داستان از مجموعه داستان های «مردان بدون زنان» قبل از انتشار این کتاب، در مجلات مختلف به چاپ رسیده بود.
قسمتی از جملات آغازین داستان «کلهشق»:
«مانوئل گارسیا از پلههای دفتر دون میگوئل ریتانا بالا رفت. چمدانش را گذاشت زمین و در زد. جوابی نیامد. مانوئل حس کرد کسی توی اتاق است. این احساس از پشت در به او دست داد. صدا زد: “ریتانا”. و گوش ایستاد. جوابی نیامد. مانوئل زیرلب گفت: “میدانم که توی اتاق است.” در را محکم کوبید و گفت: “ریتانا” کسی از توی دفتر جواب داد: “کی هستی؟” مانوئل گفت: “منم! مانولو.” صدا پرسید: “چه میخواهی؟” میخواهم کار کنم. کلیدی توی قفل چرخید. در، یکمرتبه باز شد. مانوئل چمدان به دست رفت تو. مردی ریزهاندام پشت میزی ته اتاق نشسته بود. بالای سرش کلهی گاوی را پر کرده بودند. کار تاکسی درمیستهای مادرید بود. دورتادور اتاق عکسهای قابشده و تابلوهای میدان گاوبازی به چشم میخورد. مرد ریزهاندام مانوئل را تماشا میکرد.»
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.