بخشنده نوشته لوئیس لوری 

بازدید: 1209 بازدید
زمان مطالعه: 8 دقیقه

معرفی کتاب بخشنده نوشته لوئیس لوری

معرفی کامل و دانلود کتاب خشنده نوشته لوئیس لوری

درباره کتاب بخشنده

کتاب  بخشنده (The Giver) داستانی تفکربرانگیز است.

یوناس دوازده ساله گیرنده سرگذشت‌ها و خاطرات دردها و شادی‌های واقعی زندگی است که از « بخشنده » ی پیر و سالخورده دریافت می‌کند. او وظیفه دارد نزد بخشنده تعلیمات خاصی را فرا بگیرد. دنیای یوناس، دنیایی کامل است.

دنیایی بدون درد، رنج، جنگ و گرسنگی اما خالی از رنگ، احساس، غریزه، خانواده، تفاوت‌ها و عشق. آن چه سبب می‌شود یوناس از وظیفه اصلی خود سر باز زند و دیگر نتواند در نقش گیرنده باقی بماند، احساس نیاز به وجود خانواده، لذت بردن از نوای آرام بخش موسیقی و عشق است. این که حس دوست داشتن دیگران، مردم را به هم پیوند می‌زند، افراد پیر و سالخورده به حال خود رها نمی‌شوند بلکه در مقام پدربزرگ و مادربزرگ عزیز و دوست‌داشتنی در محیط خانواده مورد توجه قرار می‌گیرند. فرار او از این جامعه مدرن و خیالی و پیوستنش به جامعه سنتی و قدیمی هشداری است که نویسنده در قالب داستانی علمی – تخیلی عرضه می‌کند.

در  کتاب بخشنده، مخاطب، نخست با جامعه نوینی (جامعه اتوپیایی یا مدینه فاضله) رو به رو می‌شود اما به تدریج با نقاط ضعف و نارسایی‌های این جامعه آشنا می‌شود؛ جامعه‌ای بدون هویت بشری که مردم در گروه‌های اجتماعی ساختگی و ظاهری «زوجین» قرار می‌گیرند و بچه‌های نسل جدید به سبب نقش و وظیفه‌ای که از سوی شوراهای حاکم به آن‌ها سپرده شده، شناخته می‌شوند.

در میان آثار نویسندگان بزرگسال به وفور داستان‌هایی از این دست یافت می شود. نویسندگانی همچون «ایزاک اسیموف»، «پل آستر»، «کازوایشیگورو»، «جورج اورول» و…

از کتاب بخشنده ۳ تا ۵ میلیون نسخه به فروش رفته و افزون بر دریافت مدال نیوبری در سال ۱۹۹۴ نامزد دریافت چندین جایزه معتبر دیگر نیز بوده است.

نکوداشت های کتاب بخشنده

 

A powerful and provocative novel.
رمانی قدرتمند و تفکربرانگیز.
New York Times

Wrought with admirable skill.
نگاشته شده با مهارتی تحسین برانگیز.
Kirkus

It will stay with readers for a long time.
این اثر تا مدتی طولانی در ذهن مخاطبین خواهد ماند.
 School Library Journal
کتاب بخشنده نشر چشمه

خلاصه داستان کتاب بخشنده

«یوناس» نوجوان یازده سالهای است که طبق اصول جامعهای که در آن زندگی میکند، آماده است تا با شرکت در مراسم «دوازده سالهها» کودکی را کنار بگذارد و وارد دورهی جدیدی از زندگی خود شود. تمام دوستان و همسن و سالهای یوناس براساس تواناییها و عملکردهایی که تاکنون از خود نشان دادهاند، نقش جدیدی در زندگی میگیرند، مهندس، کودکیار، خلبان و… یوناس تنها کسی است که در میان این افراد بهخاطر قدرت درونی و ظرفیتهای بالایی که دارد، بهعنوان «گیرنده» انتخاب میشود. او بهزودی بار سنگینی از رازها و خاطراتی دردناک از رنج بشر را از بخشندهی خود دریافت میکند که مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. حالا او مسئول این همه احساس و خاطراتی است که فراتر از توان اوست و غریزهی انسانی و روح بشر را در او بیدار میکند.

The Giver persian

نقد کتاب بخشنده

بخشنده (The Giver) ، زنگ خطری برای جامعهای است که بهسرعت به سمت مدرن شدن پیش میرود. افراد هر روز در فضاهای شخصی خود فرو می‌روند و معنی خیلی از روابط و احساسات تغییر کرده است. حالا میبینیم که چقدر برخی اصول و قواعد زندگی سنتی و کلاسیک ارزشمند و حیاتی است. پیوند میان افراد، دوستی، عشق، حتی درد و رنج به زندگی معنا میدهد و انسان در قالب همین احساسات است که هویت میگیرد و جایگاه خود را در جهان هستی پیدا میکند. بخشنده‌ی واقعی نه پیرمرد، که همان نوجوانی است که حالا با ذهنی باز و هوشیار سعی دارد روح زندگی را به دنیا برگرداند و از روح خود به انسان‌ها عشق و امید ببخشد. در دنیای خیالی این کتاب، تمام ارزشهای انسانی حتی رفتارهای غریزی او مانند زاد و ولد هم از افراد گرفته شده است. همه چیز از نو تعریف شده و برای کوچکترین رفتارها و اتفاقات هم قوانینی وجود دارد. مهمترین چیزی که در این میان از بین رفته، خانواده است. با از بین رفتن خانواده، تمام حس امنیت، عشق و صمیمیت از بین رفته است. حتی دیگر پدربزرگ و مادربزرگ معنایی ندارد. خانواده دیگر بستری امن و آرام برای رشد و بالندگی افراد نیست. چندان مهر و محبتی میان اعضای خانواده نیست. آنها فقط نقش پدر، مادر و فرزند را بازی میکنند و وظیفه دارند تا از بچهها مراقبت کنند تا به مرحلهی بزرگسالی برسند. زنها و مردها براساس استانداردهای جامعه و با نظارت سران حکومت، برای زندگی با هم انتخاب میشوند. حتی نوزادان در شرایط یکسان نگهداری میشوند و با صلاحدید حکومت، به افراد سپرده میشوند. هر خانواده حق دارد فقط یک دختر و یک پسر داشته باشد. انسانها حتی زن، مرد، دختر و پسر نامیده نمیشوند، افراد یا «مذکر» هستند یا «مونث». خانواده‌ها باید فقط چهار نفر باشند و داشتن فرزند سوم جرم سنگینی برای افراد شناخته میشود.

جوایز کتاب بخشنده

در حکومت کنترل‌گر این کتاب، حتی حرف‌ها هم باید طبق اصول و قواعد بیان شود. مردم باید از جملاتی قراردادی استفاده کنند و حتی برای بیان احساساتشان از همان جملاتی استفاده کنند که برایشان در نظر گرفته است. تاجایی که یکی از مراسمهای اجباری در شبنشینیهای خانوادگی این است که بچهها از احساساتشان حرف بزنند و این درحالی است که یوناس واقعا گاهی دوست ندارد به اجبار از حسی که دارد صحبت کند. ادب و نزاکت یکی از اصول جامعه است. مثلا با این که فقط یوناس و یک کودک پنج سالهی دیگر چشمانی روشن دارند، چیزی است که توجه کردن به آن منع قانونی ندارد. اما توجه به تفاوتهای دیگران، خلاف ادب و نزاکت است. وقتی هم کسی کار اشتباهی انجام میدهد، باید طبق جملاتی قراردادی از دیگران عذرخواهی کند و جواب همه همیشه یک چیز است و کسی نمیتواند از کلمات دیگری استفاده کند. حتی ناسزا هم از پیش تعیین شده است که به‌ندرت پیش می‌آید کسی از آن استفاده کند. مردم در توصیف افرادی که آموزش ندیده‌اند یا رفتارهای ناخوشایندی از خود نشان می‌دهند، از صفت «حیوان» استفاده میکنند. نویسنده همینجا تلنگر سنگینی به خواننده میزند. جایی میرسد که انسان خود را آنقدر «اشرف مخلوقات» میبیند که برای موجودات دیگر هیچ جایگاه و احترامی قائل نیست. جز این که از نام آنها برای تحقیر و ناسزا به انسانهای بدرفتار استفاده میکند. هنگامی که «لیلی» خواهر هشت سالهی یوناس اسم اسب آبی را از زبان پدرش میشنود، آنقدر برایش عجیب است که به آن میخندد و آن را پیش خود تکرار میکند. یکی از تکاندهندهترین و تاثیرگذارترین بخشهای این کتاب، لحظهای است که یوناس حس مرگ و از دست دادن را تجربه میکند و از این حجم درد و رنج برای انسان، ذهنش فلج میشود و به خود میپیچد. بعدتر در خاطراتی که بخشنده به او القا میکند، یوناس پدرش را میبیند که با آرامش و خیلی معمولی نوزادی را میکشد. او حالا آنقدر از دانستن این همه واقعیتهای آزاردهنده به تنگ آمده که کمکم تبدیل به فردی هنجارشکن و درنظر دیگران عجیب و غریب میشود.

بخش هایی از ترجمه فارسی کتاب بخشنده

کتاب بخشنده ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی

یوناس قبل از آن‌که دستوری به او داده شود، چشم‌هایش را بست. دوباره نزدیکی‌ دست‌های مرد را در پشتش احساس کرد و منتظر ماند. این بار، زودتر حس کرد. حالا دست‌ها سرد نبودند. او احساس گرما می‌کرد، کمی هم رطوبت. گرما در بدنش پخش شد و به شانه‌هایش رسید، بالای گردنش و بعد، یک طرف صورتش. او حتی آن را در قسمت‌های پوشیده‌ی بدنش نیز حس می‌کرد: حسی مطبوع و نوعی هیجان سرتاسر بدنش را فراگرفت. وقتی که این بار لب‌هایش را لیسید، به‌نظرش آمد هوا داغ و سنگین است. حرکتی نکرد… ناگهان کلمه‌ای به ذهنش آمد. آفتاب.
یوناس در حالی که چشم‌هایش را باز می‌کرد، با صدای بلند گفت: «آفتاب».
«خوب است، تو خودت کلمه را پیدا کردی. این موضوع کار من را ساده‌تر می‌کند، چون احتیاجی به توضیح اضافی نیست».
«و از آسمان می‌آمد!».
مرد پیر گفت: «درست است، همین‌طور بود».


حالا تمام دوازده ساله‌های ردیف جلو. نشان‌های‌شان را دریافت کرده بودند. عنوان دکتر برای یک مذکر، مهندس برای یک مونث، کار در بخش دادگستری برای یک مونث دیگر، از جمله مشاغلی بود که واگذار شده بود. یوناس می‌دانست که همه‌ی آن‌ها در مورد تعلیماتی که در پیش داشتند، فکر می‌کردند و می‌دانستند که سال‌ها کار و مطالعه‌ی سخت در پیش دارند.

جملاتی از ترجمه فارسی کتاب بخشنده

بدترین بخش نگه داشتن خاطرات، درد نیست؛ بلکه تنهایی آن است. خاطرات را باید با دیگران سهیم شد.

جوناس، اگر قرار باشد که در رودخانه ای گم شوی، خاطراتت همراه تو گم نخواهند شد. خاطرات، همیشگی هستند.

ما کنترل بسیاری از چیزها را به دست آوردیم اما مجبور شدیم بقیه ی آن ها را رها کنیم.

خرید و دانلود کتاب بخشنده

دانلود نسخه های مختلف همه

مطالعه بیشتر