«کتاب خوب، فارغ از جنسیت نویسندهاش خوب است. همه رمانها باید هم برای مردان و هم برای زنان نوشته شوند. من هرگز متوجه نمیشوم چگونه مردی میتواند چیزی که برای زنان ناخوشایند است بنویسد و یا چرا یک زن باید از نوشتن هرچیزی که میتواند یک مرد را به انسان بهتری تبدیل کند، منع شود.»- آن برونته
مستاجر وایلدفل هال یا مستاجر عمارت وایلدفل (the Tenant of Wildfell Hall) اثر کلاسیک دیگری است از زندگی زنان در انگلستان قدیم که این بار آن برونته (Anne Brontë) آن را روایت می کند.
آن برانته(۱۸۴۹-۱۸۲۰) نویسنده و شاعر انگلیسی و کوچکترین خواهر برونتههاست. این رمان به باور بسیاری از منتقدین یکی از نخستین رمانهای فمنیستی است. یک زن بیوه، همراه با پسر و خدمتکار خود به وایلدفل هال میآید. مردم شهر داستانهای عجیبی در مورد او و زندگی گذشتهاش تعریف میکنند اما گیلبرت مارکهام، که دل به او باخته است تلاش میکند تا این داستانها را باور نکند. اما با گذر زمان دچار تردید میشود که آیا اعتمادش به جا بوده است؟…
داستان مستاجر عمارت وایلدفل
یک زن ناشناخته، ناگهان “مستاجر وایلدفل هال” می شود که یک عمارت متروک است. صاحب عمارت سال ها خانواده ی ثروتمندی بودند و آن را به عنوان مکانی غیر قابل سکونت که در اوایل قرن نوزدهم در دهکده ای آرام و دور افتاده در حومه شمال انگلیس واقع شده بود، رها کرده بودند ، هیچ کس نمی دانست که این زن قرار است بیاید. مردم درباره ی او بسیار کنجکاو هستند. او کیست؟ اصلا این خانم گراهام که خود را بیوه ای با یک پسر پنج ساله ی پر جنب و جوش به نام آرتور معرفی کرده، چه کاره است؟ اهالی روستا به خارجی ها اعتماد نمی کنند و “وایلدفل هال” ، مکانی دلگیر، ترسناک، سرد است و اصلا مناسب زندگی نیست. فقط چند اتاق این عمارت تعمیر شده و معمایی رمزآلود درباره ی این مکان وجود دارد که باید حل شود. “گیلبرت مارکهام” پسر یک کشاورز نجیب زاده ی فقید است که در همسایگی “هلن گراهام” زندگی می کند. “گیلبرت مارکهام” کاملا شیفته ی زیبایی ، متانت ، ذکاوت ، خوش اخلاقی “هلن گراهام” شده و آن ها تقریبا هم سن هستند. “گیلبرت مارکهام” برای رفتن به ملاقات “هلن گراهام” اغلب بهانه ای می تراشد و سرانجام عشق غیرقابل انکار خود را به او ابراز می کند. اما هلن درخواست او را رد می کند و احساسات هر دوی آنها جریحه دار می شود. اما آینده ی این عشق تب دار چه خواهد بود؟ “مستاجر وایلدفل هال” اثری است فوق العاده از “آن برونته” که به وسیله ی آن هم حقوق خدشه دار شده ی زنان در دوران سخت گذشته را به تصویر می کشد و همه به جهان ثابت می کند که به اندازه ی خواهران بزرگترش، نویسنده ای با استعداد است.
بخش هایی از کتاب مستاجر وایلدفل هال
امروز هوا مانند روز قبل ابری و بارانی بود، اما نزدیکیهای شامگاه هوا بتدریج صاف شد و صبح روز بعد هوا مطبوع گردید. من هم با وسایل درو به بالای تپه رفتم. نسیم ملایمی ساقه ذرتها را تکان میداد و طبیعت با نور آفتاب خانم به روی آدم لبخند میزد. کلاغ زاغیها با حرکت لکههای ابر در آسمان شفاف آبی در پرواز بودند. گیاهان چنان تمیز شسته شده و با طراوت بودند که حد نداشت و کشاورزان را بر سر شوق آورده بود. اما تمامی این زیباییهای طبیعت نمیتوانست جراحتی را که خانم گراهام با آن برخوردش در دل من به وجود آورده بود، التیام ببخشد. من هم در حالیکه با قلبی شکسته ایستاده و به ساقههای ذرتها مینگریستم، ناگهان احساس کردم که لبۀ کتام آهسته کشیده میشود و همزمان صدای ظریف بچهگانهای را شنیدم که دیگر برایم لذتبخش نبود و گفت: «آقای مارکهم، مامانم با تو کاری دارد.»
” او با خنده بر گشت و دستش را جلو آورد و من بخاطر سابقه قبلی با کینه و عصبانیتی که از او داشتم دستش را فشار دادم . او از موقعیت و منظور اصلی من آگاه نبود و ظاهرا با تعصبی شدید مخالف من بود و به نظر میرسید که با کج رفتاری نشان می دهد که عقیده اش برای من محترم است . “
یچکس نمیتواند بار گناهان دیگری را به دوش بکشد. هر کسی باید تاوان رفتارهای خودش را پس بدهد. اگر طبق خواست خداوند و انسانوار زیسته باشد، خیرش را خواهد دید و اگر فرصتطلب، قدرتطلب، دنیاپرست، زورگو و خدانشناس بوده باشد، هر چقدر هم عبادت کرده باشد، به کلیسا رفته باشد، کوچکترین تأثیری ندارد و جزایش را خواهد دید، پس خود خداوند است که از نیکان شفاعت میکند.
جملاتی از ترجمه فارسی کتاب مستاجر عمارت وایلدفل
آرزو میکنم عمیقتر بیاندیشی، افق دورتر را نگاه بکنی و هدف عالیتر را پیش بگیری.
وظیفه تو این است که خودت را اغنا بکنی و وظیفه همسرت این خواهد بود که برای خشنودی تو تلاش بکند، تازه اگر لیاقت تو را داشته باشد.
قبل از اینکه دیگران بخواهند ذهن او را با مادیّات و پست و مقام شوهر برای آیندهاش پر بکنند به او تفهیم بکنی که محبت و درک متقابل زن و شوهر بر پول و ثروت ارجحتر است.
این مرد بالاخره مرا وادار خواهد کرد تا از وی بدم بیاید و بیاختیار ضربالمثل اسکاتلندی زیر به یادم افتاد. اینطور که تو زیبائی زنانۀ مرا ضایع میکنی بدان که باید طعم تلخ آن را نیز بچشی
تفکرات رمانتیک برای زندگی زناشویی کافی نیست. میخواهم تفکرات عاقلانه و صحیح داشته باشد.
اما مأموس شدن کار صحیحی نیست و باید به خداوند امید بست و فهمید که پایان شب سیه، سپید است.
اما وقتی والدین بچهای او را بیش از حد در محدودیت قرار بدهند و دایماً از این چیز یا آن چیز برحذر دارند، چندان کارساز نخواهد بود، زیرا چنین بچهای وقتی چشم پدر و مادرش را دور ببیند، از روی کنجکاوی به سراغ آنها خواهد رفت.
لبخند زدن و گریستن برای من یکسان هستند و هیچکدامشان گویای احساسات درونی من نیستند. اغلب زمانی که شاد هستم گریهام میگیرد و موقعی که غمگین میباشم، لبخند میزنم.
اگر برداشت خودم از او رویهمرفته اشتباه باشد. این او نیست که دوستاش دارم، بلکه مخلوق تصوّرات من است.
ممکن بود او را شناخته باشم، زیرا همه با کمال میل میخواستند از سوابق او برایم تعریف بکنند. و خود او نز آدم ریاکار خبرهای نبود، بلکه خود من با اشتیاق کامل خودم را به نابینایی زده بودم.
غیر از این دنیا، عالم دیگری نیز وجود دارد که باید در فکر آن هم باشیم و برای چند صباح خوشیهای این جهان آن را تباه نکنیم. ضمناً باید بدانیم که خداوند ناظر اعمال ماست