سالار مگس ها نوشته ویلیام گلدینگ

بازدید: 647 بازدید
زمان مطالعه: 10 دقیقه

معرفی کتاب سالار مگس ها نوشته ویلیام گلدینگ

فهرست مطالب

Lord of the Flies by William Golding | Educational Edition

درباره کتاب سالار مگس ها

کتاب سالار مگس‌ها (Lord of the Flies) نوشته ویلیام گلدینگ (William Golding) برنده جایزه نوبل ادبیات است . سالار مگس‌ها روایت تعدادی دانش‌آموز است که هواپیمایشان در یک جزیره خالی سقوط می‌کند و مجبور می‌شوند خودشان زندگیشان را اداره کنند.

دانلود ترجمه فارسی سالار مگس ها
سالار مگس ها ترجمه حمید رفیعی

ویلیام گلدینگ رمان معروف خود ، سالار مگس‌ها را که در اینجا نسخه انگلیسی و با کیفیت pdf آن را برای دانلود گذاشته ایم در ۱۹۵۴ یعنی کمتر از یک دهه بعد از جنگ جهانی دوم و در زمان جنگ سرد نوشت. جنایات و اثرات وحشتناک فاجعه اتمی و خطر شوم کمونیست در پشت پرده آهنین، هنوز در ذهن مردم غرب و نویسنده پر رنگ بود. تمام این موضوعات در انتخاب زمینه اصلی یعنی نشان دادن بربریت و خوی وحشی انسان ها تاثیر گذار بودند. گلدینگ برای این رمان سبک کنایی و تمثیل را برگزید و با انتخاب مکانی در ناکجا آباد و زمانی که به درستی مشخص نشده اما احتمالا در دهه ۱۹۵۰ می گذرد، به ماندگار شدن رمان خود کمک به سزایی نمود.

داستان در مورد  هواپیمایی است که بر اثر اتفاقی در جزیره‌ای دور از تمدن و ناشناس سقوط می‌کند. به صورت معجزه آسایی پسرانی  که در هواپیما بودند زنده می‌مانند و ناگهان خود را در محیطی بدون هیچ قانون و سرپرستی که آنها را محدود نماید، می‌یابند. از این پس پسرهای جوان به دو گروه تقسیم می‌شوند و درگیری‌ها و مخالفت هایشان با یکدیگر در مورد سبک زندگی در این مکان ناشناس داستان را به پیش می‌برد. شاید این جمله معروف قانون بد بهتر از بی قانونی است الهام بخش نویسنده برای ادامه داستان بوده باشد.

موضوع دیگری که در داستان به شدت به چشم می‌آید ترس است. از لحاظ تاریخی، در زمان‌های پریشانی اجتماعی و اقتصادی گسترده، مردم بیشتر احساس نا امنی و بی پناهی می‌کنند و در نتیجه به رهبرانی که نمایش قدرت برتری دارند و محافظت بیشتری از آنها را پیشنهاد می‌کنند، روی می‌آورند. در سالار مگس‌ها، جک و شکارچیان که  تنوع و تجمل دوست و یک حکومت استبدادی را پیشنهاد می‌کنند، این نقش را به عهده دارند. اما در عوض این محافظت، سایر پسرها هرگونه قید اخلاقی و اعتراضی به سیاست‌های او در مورد اداره کارها را کنار می‌گذارند.

گلدینگ زمانی در توصیف رمان خود در یک پرسشنامه تبلیغی چنین می‌گوید: تلاش برای برطرف کردن نواقص جامعه با  برگشت به نواقص طبیعت انسان. همچنین در نامه دیگری تصریح می کند که موضوع ارباب مگس‌ها، غم و اندوه خالص است.

شاید کتاب سالار مگس‌ها، به دلیل کاراکترهای نوجوانی که مستقل می‌شوند و داستان ماجراجویانه آن کتابی برای مخاطب نوجوان به نظر برسد اما کنایه و تمثیل موجود در کتاب، همچنین موضوعات عمیق و تأمل برانگیز آن برای کتاب خوان‌ها در هر سنی نیز مناسب خواهد بود. اگر برای خواندن این کتاب به دلیل بیشتری نیاز دارید بد نیست بدانید کهویلیام گلدینگ یکی از برندگان بریتانیایی جایزه نوبل ادبیات و از چهره های تاثیر گذار انگلیسی سال‌های گذشته در ادبیات محسوب می‌شود.

سالار مگس ها با زبانی نمادین و تمثیلی به وضعیت انسان‌ها در جوامع امروزی پرداخته است. در کتاب سالار مگس‌ها علاوه بر شکل ظاهری داستان با لایه دومی روبه‌رو هستیم که نقد جامعه بشری است. ویلیام گلدینگ پیش از اینکه نویسنده باشد شاعر است و با زبانی نرم و شاعرانه وقایع داستانش را روایت می کند.

خلاصه رمان سالار مگس‌ها

داستان از جایی شروع می‌شود که هواپیمای حامل بچه‌های یک مدرسه‌ی انگلیسی در جزیره‌ای خالی از سکنه سقوط می‌کند؛ تنها بازمانده‌ی این سقوط تعدادی از بچه‌ها هستند که بعضی از آنها کودک و برخی نوجوان هستند و هیچ فرد بزرگسالی در میان آنها نیست. در ادامه داستان با پسرک نوجوانی به نام رالف آشنا می‌شویم که همراه با پسرک عینکی و چاقی که آسم دارد و لقبش خوکه هست، یک صدف پیدا می‌کنند؛ آنها تصمیم به جمع‌کردن بچه‌هایی که در جزیره پراکنده شده‌اند می‌کنند. رالف با دمیدن در صدف و ایجاد صدا، موجب جمع شدن دیگر بچه‌ها می‌شود، بچه‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند و در آخر دوقلوهایی به نام‌های سام و اریک (که تمام رفتار و حرکاتشان شبیه یکدیگر است) نیز به جمع بچه‌ها اضافه می‌شوند. بعد از جمع شدن اکثر بچه‌ها، یک گروه کُر به رهبری پسری به نام جک مری‌دو نیز به این جمع ملحق می‌شود. پس از گفتگویی کوتاه، بچه‌ها تصمیم می‌گیرند برای مقابله با شرایط پیش آمده رئیسی انتخاب کنند؛ جک و رالف برای این ریاست کاندید می‌شوند و در نهایت رالف با رای اکثر بچه‌ها به عنوان رئیس انتخاب می‌شود، سپس رالف، جک و یکی از اعضای گروه کُر به نام سیمون، به گشت‌زنی در جزیره می‌روند و به این نتیجه می‌رسند که جزیره خالی از سکنه است.

رالف در روزهای بعد به این نتیجه می‌رسد که برای نجات از جزیره باید آتش روشن کنند که اگر احتمالاً کشتی از اطراف جزیره عبور کند، از طریق دود، متوجه حضور آنان شده و برای نجات آنان بیاید، بنابراین به صورت نوبتی بچه‌های بزرگتر را مسئول رسیدگی به آتش می‌کند تا آتش همیشه روشن بماند. آنها روشن کردن آتش را با استفاده از عینک خوکه انجام می‌دهند. از طرفی جک و گروهش با ذکر دلیل که «ما به غذا (گوشت) نیاز داریم» وظیفه شکار را برعهده می‌گیرد و معمولاً با گروهش به شکار خوک می‌رود؛ همین کار آنها باعث می‌شود که آتش چندین بار خاموش شود. از آنجایی که رالف نجات از جزیره را در گرو روشن بودن و دود کردن آتش می‌داند، چندین بار به خاطر خاموش شدن آتش با جک مشاجره و درگیری پیدا می‌کند.

سالار مگس ها ناهید شهبازی مقدم
سالار مگس ها ترجمه ناهید شهبازی مقدم

با گذشت زمان، کم‌کم داستان ترسناکی از وجود یک هیولا در جزیره در بین بچه‌ها مطرح می‌شود که تا آخر داستان به صورت رازآلود باقی می‌ماند؛ موضوعی که هیچ‌یک از بچه‌ها نمی‌توانند قبول یا رد کنند؛ از این رو در جریان یکی از شکارها، جک سر خوک شکار شده را به سیمون می‌دهد تا آن را به هیولا پیشکش کند. سیمون در تنهایی و با دیدن سر خوک دچار توهماتی می‌شود؛ از سوی دیگر بچه‌ها که با شکار خوک در ساحل جشن گرفته‌اند و در حال پایکوبی در کنار آتش بودند، سیمون را که با سر خوک و به صورت نیم‌خیز به جمع آنان وارد می‌شود (در اثر هیجان و تاریکی شب) با هیولا اشتباه گرفته و با ضرباتی منجر به مرگ او می‌شوند. در همان شب جک به همراه بیشتر بچه‌های بزرگتر از گروه رالف جدا می‌شوند و در صخره‌های آن طرف جزیره ساکن می‌شوند و فقط خوکه، سام و آریک در گروه رالف باقی می‌مانند.

جک و گروهش صورت‌های خودشان را رنگ می‌کنند تا شناخته نشوند و به صورت قبیله‌ای (بدون قوانین دست و پا گیر رالف) در صخره‌ها زندگی می‌کنند؛ چون روشن کردن آتش بدون عینک خوکه امکان‌پذیر نبود، جک و گروهش در یک شب به گروه رالف حمله می‌کنند و عینک خوکه را می‌دزدند. روز بعد رالف و گروهش برای پس گرفتن عینک خوکه به نزد گروه جک می‌روند، اما جک و گروهش، وحشیانه با آنان برخورد کرده و تخته‌سنگی به سوی رالف و گروهش رها می‌کنند که منجر به مرگ خوکه می‌شود؛ سام و اریک اسیر می‌شوند و رالف نیز می‌گریزد. در روز بعد جک و تمام گروهش برای یافتن رالف بسیج می‌شوند و رالف نیز به سختی از چنگ آنها می‌گریزد تا به ساحل جزیره می‌رسد و آنجا با افسران نیروی دریایی برای کمک به آنها آمده‌اند روبرو می‌شود؛ اندکی بعد جک و گروهش از راه می‌رسند و در مقابل سوال افسر نیروی دریایی که می‌پرسد چند نفر هستند، ناراحت و مفلوک اشک می‌ریزند…

نکوداشت های کتاب سالار مگس ها

Exciting and thought-provoking.
مهیج و تأمل برانگیز.
Stephen King

The most influential novel…since Salinger’s Catcher in the Rye.
تأثیرگذارترین رمان…پس از ناتور دشت.
 Time

Sparely and elegantly written.
با نثری موجز و باظرافت.
 New York Review of Books

بخشی از ترجمه فارسی سالار مگس ها

دوقلوها، لبخندی درست شبیه یکدیگر به لب داشتند اما ناگهان توجه‌شان به تاریکی و چیزهای دیگری جلب شد و به اطراف نگاه کردند. شعله‌های آتش در حال زبانه کشیدن بود و بار دیگر نگاه آنان را به خود کشاند. اریک خر خاکی‌هائی را که دیوانه‌وار از این طرف به آن طرف می‌دویدند و نمی‌توانستند خود را از میدان نفوذ شعله‌ها برهانند نگاه می‌کرد. ناگاه به یاد نخستین باری افتاد که بچه‌ها ـ درست آن پایین که حالا کاملاً تاریک بود ـ آتش روشن کرده بودند. دوست نداشت آن خاطره را به یاد بیاورد؛ و نگاهش را به قله کوه دوخت.

خداوندگار مگس ها ترجمه جواد پیمان
خداوندگار مگس ها ترجمه جواد پیمان

بریده هایی از ترجمه فارسی کتاب سالار مگس ها

سیمون با بدن کوچک و آفتاب سوخته خود همانجا ایستاد. حتی اگر چشمهایش را می‌بست، نمی‌توانست تصویر کله خوک را از فکر خود دور کند. چشمان نیم بسته و بی‌حالت خوک که ردپائی از بدبینی خاص دنیای بزرگترها در آن دیده می‌شد، گوئی می‌خواست سیمون را مطمئن کند که چقدر همه چیز زشت و بد است.


بهش می‌گم تو زورت از من بیشتره، آسم هم نداری. بهش می‌گم تو با هر دو تا چشمات همه چی‌رو می‌بینی. من ازت نمی‌خوام عینکم رو بهم پس بدی، ازت خواهش نمی‌کنم. نمی‌گم چون پر زور هسی، مردونگی کن و عینکم رو بده ـ نه. من می‌گم حرفم حقه. عینکم‌رو بهم پس بده. بهت می‌گم تو مجبوری عینکم‌رو پس بدی!»


«همه‌تون گوش بدین. یه کم به من فرصت بدین که فکر بکنم چیکار باید بکنیم، اگر اینجا جزیره نباشه، برامون راه نجاتی هس. کار اولمون اینه که بفهمیم اینجا جزیره هس یا نیس. همه شماها همینجا می‌مونین و هیچ‌جا نمی‌رین. سه نفر از ماها ـ بیشتر نه، چون ممکنه گم بشیم ـ آره، فقط سه تا از ماها واسه اینکه بفهمیم اینجا جزیره هس یا نه، می‌ریم. من و جک و….»


طلوع و غروب مکرر خورشید نخستین ضرباهنگی بود که آنان بدان خو گرفته بودند. بچه‌ها از لطافت هوای بامدادی، درخشش خورشید، زیبائی دریای پر موج و گرداب‌خیز و بوی خوشی که در هوا پراکنده بود لذت می‌بردند؛ نشاط بازی‌کردن با یکدیگر آنچنان زندگی را سرشار می‌کرد که دیگر کسی آرزوئی نداشت، و اگر داشت آن را به فراموشی می‌سپرد.


درست روبروی سیمون، روی نیزه‌ای چوبی سالار مگس‌ها نشسته بود و به او پوزخند می‌زد. سیمون نگاهش را برگرداند اما این بار، دندان‌های سفید و چشمان بی‌حرکت خوک روبرویش بود، و خون … او نمی‌توانست به این چهره اساطیری و آشنا نگاه نکند.

موضوع این است که ترس نمی تواند بیش از آرزو آزاردهنده باشد.

به نظرم این احمقانه است که زن ها تظاهر می کنند که با مردها برابر ند، آن ها بسیار [از مردها]برترند و همیشه بوده اند.

بهترین ایده ها، ساده ترین آن ها هستند.

 

ناگفته هایی از کتاب سالار مگس ها

لاوه بر تأثیرات این کتاب بر دنیای ادبیات، سالار مگس ها در فرهنگ عامه نفوذ کرده و آثار زیادی به قصد ادای احترام به آن نوشته یا ساخته شده اند. در آهنگ های مختلف و سریال های محبوبی چون «مردگان متحرک» (The Walking Dead) و «گم شده» (Lost) به آن ارجاعاتی می شود. سالار مگس ها در اخبار و گزارش های سیاسی نیز همواره نقش پررنگی داشته است. با ما همراه شوید تا درباره ی این شاهکار ویلیام گلدینگ بیشتر بدانیم.

۱. چرا عنوان کتاب «سالار مگس ها» است؟

گلدینگ، نام «سالار مگس ها» را از ترجمه ی تحت اللفظی نامِ «بعلزبوب» (Beelzebub) یا شیطان بزرگ در «کتاب مقدس» الهام گرفت. بعلزبوب در لغت به معنای «پروردگار مگس» است که با ظاهری شبیه به مگس تصویر می شود. در کتاب مقدس (انجیل متی)، بعلزبوب شاهزاده ی دیوها نامیده شده است. بعلزبوب در ابتدا یکی از «سِرافیم» (نام گروهی از فرشتگان در یهودیت و مسیحیت) بود که از شیطان پیروی کرد و به یکی از شیاطین جهنم تبدیل شد. قدرت او در این بود که انسان را از طریق غرور وسوسه کند و بر انسان ها در قالب مگس ظاهر می شد.

در کتاب گلدینگ، گویی پسرهای نوجوان به غرور این که می توانند جامعه را به طور عادی اداره کنند، آلوده شده اند و سالار مگس ها از طریق اعمال آن ها، جزیره را مسموم کرده است.

۲. هیچ چیز مثل تمثیل و نماد بر ذهن انسان تأثیرگذار نیست.

شکار خوک، خاموش کردن آتش، دمیدن در صدف حلزونی و داستان وجود یک هیولا در جزیره، تنها بخشی از تمثیلاتی هستند که با مهارت هر چه تمام تر در این داستان گنجانده شده اند. سالار مگس ها، رمانی تمثیلی است که مفاهیمی پرمایه را از طریق نمادپردازی بیان می کند. شخصیت های داستان نیز، هر یک نمایندگان آدم بزرگ ها در دنیای واقعی هستند. سالار مگس ها فرصتی را فراهم می آورد تا به ما درس هایی درباره ی شخصیت های متفاوت بیاموزد. در این رمان، کشمکش میان اخلاق و ضد اخلاق دیده می شود و گلدینگ با نبوغ ویژه ی خود، احساسات و عقلانیت انسان را مورد کنکاش قرار می دهد. همه چیز در این کتاب، جنبه ی نمادین دارد. خود گلدینگ به طور خاص به صدف حلزونی علاقه داشت؛ صدفی که در طول داستان به نمادی از عدالت و دموکراسی تبدیل می شود.

۳. سالار مگس ها در آمریکا با «ممنوعیت» گره خورده بود.

اگر چه «سالار مگس ها» از دهه ی ۱۹۶۰ در لیست کتاب هایی قرار گرفت که باید در مدارس و دانشگاه های آمریکا خوانده شوند، اما این رمان، یکی از چالش برانگیزترین کتاب ها در آمریکا بود که بارها و بارها اقداماتی برای ممنوع کردن آن در مدارس صورت گرفت. طرفداران ممنوعیت آن، معتقد بودند که این کتاب موجب تضعیف روحیه می شود چرا که به صورت ضمنی می گوید انسان فقط کمی با حیوان متفاوت است. عده ای دیگر آن را بیش از اندازه خشن تلقی می کردند و از بی حرمتی های آن شکایت داشتند.

اما در پاسخ به معترضان می توان گفت، با وجود این که این کتاب، تِم های پیچیده و موضوعات بحث برانگیزی را نشانه گرفته است، اما هدف اصلی آن، تجزیه و تحلیل این مفاهیم است و نه شکوه بخشیدن به آن ها. گلدینگ در رمان خود، ظرفیت انسان برای سقوط به حضیض ذلت را به نمایش می گذارد و به اهمیت تمدن می پردازد. شاید درس های این کتاب به مذاق هر کسی خوش نیاید ولی این موضوع، از اهمیت آن کم نمی کند.

۴. سالار مگس ها همواره در لیست بهترین کتاب ها قرار داشته است.

در سال ۲۰۰۵، مجله ی تایم (TIME Magazine) رمان سالار مگس ها را در لیست بهترین کتاب های انگلیسی زبان خود قرار داد. این لیست، کتاب هایی را شامل می شد که حد فاصل سال ۱۹۲۳ (که اولین نسخه ی مجله ی تایم منتشر شد) تا سال ۲۰۰۵ (سالی که لیست کتاب های منتخب گردآوری شد) منتشر شده بودند. سالار مگس ها همچنین در لیست های «صد رمان برتر مدرن کتابخانه- به انتخاب منتقدین» و «صد رمان برتر تاریخ به انتخاب گاردین» قرار دارد.

سقوط در آثار گلدینگ، عروج به تفکر

گلدینگ یکی از بزرگ ترین رمان نویسان پس از جنگ است. مردی که از او علاوه بر «سالار مگس ها»، کتاب «سقوط آزاد» به یادگار مانده است. «سقوط آزاد»، اثری تودرتو و پیچیده است با داستانی که حتی نمی توان آن را به راحتی بازگو کرد. گلدینگ در این کتاب از سقوط می گوید. سقوطی که در نهایت آزادی انتخاب شده ولی نتایج آن، سنگین است. مانند «سالار مگس ها» در این کتاب نمادها آنچنان در تار و پود اثر تنیده شده اند که هر فصل چون نقشه ی گنجی است که به کمک آن می توان راز سقوط آزاد را رمزگشایی کرد.

خرید و دانلود سالار مگس ها

محصولات همه

مطالعه بیشتر