پرداخت امن توسط کارتهای شتاب
نماد اعتماد اعتماد شما، اعتبار ماست
کدهای تخفیف روزانه هر روزه در اینستاگرام
پشتیبانی 24 ساعته 7 روز هفته

تعمیرکار نوشته برنارد مالامود | The Fixer by Bernard Malamud

نوع فایل
EPUB
حجم فایل
271K
تعداد صفحات
432
زبان
انگلیسی
دسته بندی
تعداد بازدید
2316 بازدید
۲۰,۰۰۰ تومان
کتاب «تعمیرکار» نوشته برنارد مالامود است که برنده جایزه پولیتزر سال ۱۹۶۷ شده است و یک اثر ماندگار در ادبیات جهان، محسوب می شود.داستان این رمان در سال ۱۹۱۱ و در شهر کیف و طی دورانی که یهود ستیزی افزایش یافته بود، روایت می شود. چند سال پیش از انقلاب و سرنگونی آخرین تزار روسیه، اوضاع سیاسی نامناسب و جهل فراگیر، فضا را پُر از تنش کرده و ترس‌ها و نفرت‌های نهفته آشکار شده است.  

معرفی و دانلود کتاب The Fixer تعمیرکار  برنارد مالامود Bernard Malamud
The Fixer by Bernard Malamud

 

نام انگلیسی: 

The Fixer

نام فارسی:

تعمیرکار

نویسنده: 

برنارد مالامود

Bernard Malamud


جلد نسخه انگلیسی کتاب تعمیرکار برنارد مالامود| The Fixer


درباره کتاب تعمیرکار نوشته ی برنارد مالود:

کتاب تعمیرکار  که در اینجا نسخه انگلیسی epub و بدون سانسور آن با نام اصلی The Fixer را برای دانلود گذاشته ایم، مشهورترین و تحسین شده ترین رمان برنارد مالامود (Bernard Malamud)، نویسنده آمریکایی، می باشد که هم جایزه پولیتزر (Pulitzer Prize) و هم جایزه کتاب ملی را برای وی به ارمغان آورد. این اثر، نشانگر علاقه مالامود به ادبیات روسیه، به ویژه آثار ایزاک بابل، است.

داستان کتاب تعمیرکار برنارد مالمود درباره ی چیست؟

داستان کتاب داستان انگلیسی The Fixer در سال ۱۹۱۱ و در شهر کیف و طی دورانی که یهود ستیزی افزایش یافته بود، روایت می شود. چند سال پیش از انقلاب و سرنگونی آخرین تزار روسیه، اوضاع سیاسی نامناسب و جهل فراگیر، فضا را پُر از تنش کرده و ترس‌ها و نفرت‌های نهفته آشکار شده است. یاکوف بُک، یک یهودی بی‌ایمان، در چنین فضایی متهم به قتل آیینی شده و به او «تهمت خون» زده می‌شود. این تهمت، به این معناست که گفته می‌شود یهودیان، بچه‌های غیریهودی را می‌گیرند و آن‌ها را به شکلی می‌کُشند که خون آن ها کاملا از بدنشان خارج شود و سپس از این خون در فطیر مخصوص عید خود استفاده می‌کنند. این اتهام در جوامع مسیحی آن دوره غیرمعمول نبوده است. ناتوانی یاکوف در اثبات بی‌گناهی‌اش و جهل و نژادپرستی حاکم بر سیستم قضایی باعث می‌شود سرنوشت او به طور کلی عوض شود.

مالامود در کتاب تعمیرکار ، تحولات درونی قهرمان ساده و مورد ستم قرار گرفته اش را با انواع رخدادهای اجتماعی زمانه و خرده شخصیت هایش گره زده تا شمایلی از یک یهودی سرگردان بسازد که هیچ کس علاقه ای به او ندارد و گویا همه کائنات فراموشش کرده اند اما این مرد در نهایت تصمیم می گیرد خود را نجات بدهد.

معنای تهمت خون چیست؟!

تهمت خون (Blood libel) به این معناست که گفته می‌شود یهودیان بچه‌های غیریهودی را می‌گیرند و آن‌ها را به شکلی می‌کُشند که خون آن ها کاملا از بدنشان خارج شود و سپس از این خون در فطیر مخصوص عید خود استفاده می‌کنند! در رمان تعمیرکار نیز به شخصیت اصلی داستان به شکل نادرستی این تهمت زده می‌شود و اتفاقاتی که به واسطه این تهمت برای او می‌افتد، موضوع و خط داستانی این رمان است. ناتوانی او در اثبات بی‌گناهی‌اش و جهل و نژادپرستی حاکم بر سیستم قضایی باعث می‌شود سرنوشت او به طور کلی عوض شود.

درباره برنارد مالامود بیشتر بدانیم:

برنارد مالامود، زاده ی ۲۶ آپریل ۱۹۱۴ و درگذشته ی ۱۸ مارس ۱۹۸۶، نویسنده ای آمریکایی بود که در بروکلین به دنیا آمد. او ۸ رمان و ۶۵ داستان کوتاه نوشت و در سال ۱۹۹۷ داستان هایش را در یک مجموعه ی ۶۲۹ صفحه ای به چاپ رساند. مالامود در ۳۷ سال زندگی هنری خود، برنده ی جایزه ملی آمریکا شد و جوایز متعدد دیگری از جمله جایزه ی پولیتزر و مدال طلایی را برای یک عمر دستاورد هنری از سوی آکادمی ملی هنر و ادبیات دریافت کرد.

 

درباره داستان مشهورترین کتاب برنارد مالامود بیشتر بدانیم:

در کتاب تعمیرکار (The Fixer by Bernard Malamud) با دو بخش زندگی قهرمان روبه‌رو هستیم. در یک وجه با یاکوف بُک یهودی طرف هستیم؛ مردی که سرنوشتش با عهد عتیق پیوند خورده و پا جای پای قهرمانان کتاب مقدس گذاشته است. در وجه دیگر اما یاکوف نماد انسان اسیر و در رنج امروزی است، که جهانی غوطه‌ور در جهل و بی‌عدالتی در پیش رو دارد. مالامود در کتاب the fixer ماجرای رو گرداندن بخت از انسانی را روایت می‌کند که می‌خواهد از قالب تعبیه‌شده‌اش قدم بیرون بگذارد تا دنیا را بهتر ببیند. یهودی سیه‌روزی که با الهام از شخصیتی حقیقی به نام مناخیم مندل بلیسMenahem Mendel Beilis)  خلق شده، پا به جهانی هولناک می‌گذارد: صحنه‌ای ازپیش‌چیده‌شده، شر مطلق و ناگزیر، استیصالی که مردی مشتاقِ دانش و تجربه‌اندوزی را دستخوش چنان زوالی می‌کند و به دل چنان مغاکی می‌اندازد که دست‌آخر بدل به فیلسوفی می‌شود که جنس جهان‌بینیش از زمین تا آسمان با آن مرد گریزان از سیاست ابتدای داستان متفاوت است. در بیش‌تر آثار مالامود هراس‌های انسانی و چگونگی مواجهه با آن، با آمیزه‌ای از طنزی کنایه‌آمیز و تصویرسازی شاعرانه توصیف شده است؛ گذار انسان در هنگام برخورد با ناملایمات، یا گذر از آن‌ها؟

نقدی بر چهارمین رمان برنارد مالامود :

تعمیرکار the fixer، تمام ویژگی‌های یک کتاب خوب را دارد. شخصیت‌های آن هم‌دلی و احساس، و سبک آن تحسین خواننده را برمی‌انگیزد. داستان انگلیسی تعمیرکار برنده‌ی جایزه‌ی ملی کتاب و جایزه‌ی پولیتزر سال ۱۹۶۷ شده و هنوز هم خوانندگان خود را دارد و تصور هم نمی‌کنم رسیدن به پایان دراماتیک این کتاب بیش از یک یا دو روز از خواننده وقت بگیرد. اما آن‌چه این اثر را به کتابی اعلا تبدیل می‌کند، مسئله‌ی ضرورت نوشتن آن است. the fixer موعظه‌ای در باب اخلاق نیست، اما کتابی است که به اخلاقیات می‌پردازد؛ به این معنا که به جای ارائه‌ی یک پندنامه‌ی بی‌اساس، خواننده را در مواجهه با این پرسش قرار می‌دهد: چرا کاری نمی‌کنیم؟ دنیای ما، دنیای ازهم‌گسیخته و درهم‌شکسته‌ی ما، به رمان‌های اگزیستانسیالیستی بیش‌تری نیاز دارد.

رمان‌هایی که چیزی ارزشمندتر و فراتر از امید به ما ارائه بدهند: رمان‌هایی که به مثابه‌ی فراخوانی برای عمل و حرکت باشند. تعمیرکار واقعی یاکوف بُک نیست. (او شخصیتی در جهان داستان است.) برنارد مالامود هم نیست. (او پل ارتباطی بین جهان داستان و این جهان حقیقی است.) تعمیرکار واقعی تک‌تک ما هستیم. این جهان ویرانه‌ای است و همه می‌توانند تعمیرکار آن باشند. ما باید کاری بکنیم، باید دست به عمل بزنیم. این همان پیامی است که این رمان، همچون دیگر رمان‌های اعلا، به ما یادآوری می‌کند.»

تعمیرکار The Fixer رمانی است دووجهی: در یک وجه با یاکوف بُک یهودی طرف هستیم؛ مردی که سرنوشتش با عهد عتیق پیوند خورده و پا جای پای قهرمانان کتاب مقدس گذاشته است. در وجه دیگر اما یاکوف نماد انسان اسیر و در رنج امروزی است، که جهانی غوطه‌ور در جهل و بی‌عدالتی در پیش رو دارد. مالامود ماجرای رو گرداندن بخت از انسانی را روایت می‌کند که می‌خواهد از قالب تعبیه‌شده‌اش قدم بیرون بگذارد تا دنیا را بهتر ببیند. یهودی سیه‌روزی که با الهام از شخصیتی حقیقی به نام مناخیم مندل بلیس خلق شده، پا به جهانی هولناک می‌گذارد: صحنه‌ای ازپیش‌چیده‌شده، شر مطلق و ناگزیر، استیصالی که مردی مشتاقِ دانش و تجربه‌‌‌اندوزی را دستخوش چنان زوالی می‌کند و به دل چنان مغاکی می‌اندازد که دست‌آخر بدل به فیلسوفی می‌شود که جنس جهان‌بینیش از زمین تا آسمان با آن مرد گریزان از سیاست ابتدای داستان متفاوت است. در بیش‌تر آثار مالامود هراس‌های انسانی و چگونگی مواجهه با آن، با آمیزه‌ای از طنزی کنایه‌آمیز و تصویرسازی شاعرانه توصیف شده است؛ گذار انسان در هنگام برخورد با ناملایمات، یا گذر از آن‌ها؟ جهان داستان، کی‌یف سال ۱۹۱۱ است؛ چند سال پیش از انقلاب و سرنگونی آخرین تزار روسیه. اوضاع سیاسی نامناسب و جهل فراگیر فضا را پُر از تنش کرده و ترس‌ها و نفرت‌های نهفته آشکار شده است. یاکوف بُک، یک یهودی بی‌ایمان، در چنین فضایی متهم به قتل آیینی شده، اتهامی که در جوامع مسیحی آن دوره غیرمعمول نبوده است. با افزایش اتهامات، یاکوف شخصیتی یعقوب‌وار در کابوسی کافکایی می‌یابد.

داستان کتاب تعمیرکار در چه سالی اتفاق می افتد؟

داستان در سال ۱۹۱۱ در کی‌یف روایت می‌شود. چند سال پیش از انقلاب و سرنگونی آخرین تزار روسیه. اوضاع سیاسی نامناسب و جهل فراگیر فضا را پُر از تنش کرده و ترس‌ها و نفرت‌های نهفته آشکار شده است. یاکوف بُک، یک یهودی بی‌ایمان، در چنین فضایی متهم به قتل آیینی شده، اتهامی که در جوامع مسیحی آن دوره غیرمعمول نبوده است. با افزایش اتهامات، یاکوف شخصیتی یعقوب‌وار در کابوسی کافکایی می‌یابد.

اتوانی یاکوف برای اثبات بی‌گناهیش، با این‌که هیچ مدرک معتبری دال بر گناهکاری او وجود ندارد، پافشاری زندان‌بانان او بر جهل خود و نادیده گرفتن واقعیت، یاکوف درمانده را به سوی رؤیاهایی سوق می‌دهد که آینه‌ای از دنیای پرآشوب و نابسامانی است.

گزیده ای از جملات ترجمه فارسی کتاب تعمیرکار برنارد مالامود:

«پنج ماه پیش، یک روز جمعه با هوایی معتدل اوایل نوامبر و پیش از بارش اولین برف بر دهکده، بود که پدرزنِ یاکوف، مردی استخوانی و پریشان با لباس‌هایی مندرس و پوسیده، مُشتی پوست و استخوان، سوار بر اسبِ مُردنی و ارابه زهواردررفته‌اش نزد او آمد. کنار هم در خانه تنگ و سرد یاکوف، که بعد دو ماه از فرار همسرِ بی‌وفایش ریسل بدل به مخروبه شده بود، نشستند و آخرین لیوان چای را در کنار هم نوشیدند. اشموئل، که مدت‌ها پیش شصت‌سالگی را پشت‌سر گذاشته بود، با ریش خاکستریِ ژولیده، چشمان قی‌کرده و شیارهای عمیق پیشانی جیب قبایش را گشت و یک نصفه‌حبه قند زرد پیدا کرد. به یاکوف تعارف زد اما او سری جنباند و نخواست.

دست‌فروشِ دوره‌گرد ــ که سرجهازی دخترش بود و از آن‌جا که چیزی برای بخشیدن نداشت، هر کار و خدمتی از دستش برمی‌آمد برای یاکوف انجام می‌داد ــ چای را از دل قند مکید اما دامادش آن را تلخ نوشید. چای تلخ بود و یاکوف زندگی را لعنت کرد. پیرمرد هرازگاهی، بی‌آن‌که انگشت اتهامش را به سمت کسی نشانه برود، اظهارنظری درباره زندگی و سؤالات بی‌ضرری می‌کرد، اما یاکوف یا چیزی نمی‌گفت و یا پاسخ‌هایی مختصر می‌داد.

اشموئل نصف لیوان چای را جرعه‌جرعه نوشید، آن وقت آهی کشید و گفت «علمِ غیب نمی‌خواهد که بفهمم تو مرا مقصر آن کار ریسل می‌دانی.» صدایش غم داشت، کلاهی زمخت به سر داشت که آن را در شهر هم‌جوار از درون یک بشکه پیدا کرده بود. عرق که می‌کرد، کلاه به سرش می‌چسبید، اما چون مردی متدین بود اهمیتی نمی‌داد. قبای لایی‌دوزی‌شده وصله‌داری به تن داشت و دستان استخوانیش از آستینش آویزان بود. چکمه نه، اما کفش‌هایی پت‌وپهن به پا داشت که با آن این‌طرف و آن‌طرف می‌رفت.

«کسی چیزی گفته؟ تو خودت را به خاطر بزرگ کردن آن فاحشه سرزنش می‌کنی.»

اشموئل، بی‌آن‌که چیزی بگوید، دستمال آبیِ کثیفی از جیبش بیرون کشید و گریست.

«ببخشید که می‌پرسم، اما چرا این‌همه مدت با او نخوابیدی؟ آدم با زنش این‌طور تا می‌کند؟»

«همه‌اش چند هفته بود. آخر آدم تا کی می‌تواند با یک زن نازا بخوابد؟ خسته شدم از بس سعی کردم.»

«چرا وقتی به‌ات گفتم پیش خاخام نرفتی؟»

«نه من به کار خاخام کار دارم و نه دوست دارم او به کار من کار داشته باشد. روی‌هم‌رفته آدم احمقی است.»

—از ترجمه فارسی کتاب تعمریکار نوشته ی برنارد مالامود


یاکوف بک آن روز صبح زود، از پشت پنجره ی مشبک کوچک اتاقش در طبقهی بالای اصطبل کارخانهی آجرپزی، جمعیتی را دید که پیچیده در پالتوهای بلندشان همگی به یک سو می دویدند. در دل گفت ای وای من حتما اتفاق بدی افتاده است. روس ها شتابان، به تنهایی یا دسته دسته، در برف بهاری از خیابان های اطراف گورستان به غارهای تنگه می آمدند و بعضی روی سنگفرش لجن گرفته ی خیابان می دویدند. یاکوف با عجله قوطی حلبی کوچک روبل های نقره اش را پنهان کرد و به حیاط دوید تا از ماجرا سر در بیاورد. از پروشگوسرکارگر، که دوروبر کوره های آجرپزی پردود پرسه می زد، پرسید جریان چیست. اما پروشکو بی آنکه چیزی بگوید تفی روی زمین انداخت.
—از ترجمه فارسی کتاب تعمریکار نوشته ی برنارد مالامود

 پنج ماه پیش، یک روز جمعه با هوایی معتدل اوایل نوامبر و پیش از بارش اولین برف بر دهکده ، بود که پدرزن یاکوف، مردی استخوانی و پریشان با لباس هایی مندرس و پوسیده، مشتی پوست و استخوان، سوار بر اسب مردنی و ارابهی زهواردر رفته اش نزد او آمد. کنار هم در خانه ی تنگ و سرد یاکوف، که بعد دو ماه از فرار همسر بی وفایش ریسل بدل به مخروبه شده بود، نشستند و آخرین لیوان چای را در کنار هم نوشیدند. اشموئل، که مدت ها پیش شصت سالگی را پشت سر گذاشته بود، با ریش خاکستری ژولیده، چشمان قی کرده و شیارهای عمیق پیشانی جیب قبایش را کشت و یک نصفه حبه قند زرد پیدا کرد، به باکوف تعارف زد اما او سری جنباند و نخواست.
—از ترجمه فارسی کتاب تعمریکار نوشته ی برنارد مالامود

بخشی از ترجمه فارسی کتاب the fixer نوشته برنارد مالامود:

یاکوف بک آن روز صبح زود، از پشت پنجره‌ی مشبک کوچک اتاقش در طبقه‌ی بالای اصطبل کارخانه‌ی آجرپزی، جمعیتی را دید که پیچیده در پالتوهای بلندشان همگی به یک سو می‌دویدند. در دل گفت ای وای من!  حتما اتفاق بدی افتاده است. روس‌ها شتابان، به تنهایی با دسته دسته، در برف بهاری از خیابان‌های اطراف گورستان به غارهای تنگه می‌آمدند و بعضی روی سنگ فرش لجن گرفته‌ی خیابان می‌دویدند. یاکوف با عجله قوطی حلبی کوچک روبل‌های نقره‌اش را پنهان کرد و به حیاط دوید تا از ماجرا سردربیاورد. از پروشگوسرکارگر، که دوروبر کوره‌های آجرپزی پردود پرسه می‌زد، پرسید جریان چیست. اما پروشکو بیآن که چیزی بگوید تفی روی زمین انداخت.

بیرون از حیاط، زنی رعیت با شال سیاه، صورتی استخوانی و لباسی ضخیم به او گفت جنازه‌ی یک بچه در آن حوالی پیدا شده است. یاکوف پرسید«کجا؟ بچه‌ی چندساله؟ » اما زن خبر نداشت و شتابان رفت. روز بعد، کی یف لیانین گزارش داد که جنازه‌ی یک کودک روس درون غاری در یک و نیم کیلومتری کوره‌های آجرپزی پیدا شده است. دو پسر پانزده ساله به نام‌های کازیمیر سلیوانوف و ایوان شستینسکی، ژنیا گولوف دوازده ساله را پیدا کردند که بیش از یک هفته از مرگش می‌گذشت، بدنش پر از زخم چاقو بود و همه‌ی خونش را کشیده بودند. پس از مراسم خاک سپاری در قبرستان نزدیک کارخانه‌ی آجرپزی، یکی از راننده‌ها به نام ریشتر، چند اعلامیه آورد که یهودی‌ها را عامل این قتل معرفی می‌کرد.

یاکوف یکی از اعلامیه‌ها را بررسی کرد و دید که سازمان صدتایی‌های سیاه چاپ‌شان کرده است. بالای صفحه مهری با نشان عقاب دوسرامپراتوری داشت و زیرش نوشته شده بود: روسیه را از چنگال جهودها نجات بدهید. آن شب یاکوف مات و مبهوت در اتاقش نشست و خواند که پسر قربانی مراسم مذهبی شده و یهودی‌ها تمام خون او را کشیده و به کنیسه برده‌اند تا برای عید پسح مصا بپزند. با وجود مسخره بودن چنان ادعایی، یاکوف وحشت کرد.

بلند شد، نشست، دوباره بلند شد. به سمت پنجره رفت، سریع برگشت و دوباره شروع کرد به خواندن. نگران بود؛ کارخانه‌ی آجرپزی، که او در آن جا کار می‌کرد، در محله‌ی لوکیانوفسکی واقع بود و یهودی‌ها حق زندگی در این ناحیه را نداشتند.

چندین ماه بود که با نام مستعار و بدون برگه‌ی اقامت در آن ناحیه زندگی می‌کرد. تهدید به قتل عام در آن اعلامیه او را به وحشت انداخته بود. پدرش نیز یک سال از تولد او نگذشته به قتل رسیده بود؛ چیزی کم‌تر از یک قتل عام و بدون دلیل: دو سرباز مست سر راه‌شان سه یهودی را با تیر زدند، که پدر او دومین نفر آن‌ها بود. اما خودش هنوز بچه بود و به مدرسه می‌رفت که از قتل عام سه روزه‌ی کازاک ها جان سالم به در برد. صبح روز سوم، هنوز از خانه‌ها دود بلند می‌شد که او وچند کودک دیگر را از مخفیگاه بیرون کشیدند، در آن موقع چشمش به مردی یهودی با ریشی سیاه افتاد که یک سوسیس سفید در دهانش چپانده بودند، وسط جاده روی انبوهی پرخونین افتاده بود و خوکی با ولع دستش را می‌خورد.

پنج ماه پیش، یک روز جمعه با هوایی معتدل اوایل نوامبر و پیش از بارش اولین برف بر دهکده، بود که پدرزن یاکوف، مردی استخوانی و پریشان با لباس‌های مندرس و پوسیده، مشتی پوست و استخوان، سوار بر اسب مردنی و ارابه‌ی زهواردررفته‌اش نزد او آمد. کنار هم در خانه‌ی تنگ و سرد یاکوف، که بعد دو ماه از فرار همسر بیوفایش ریسل بدل به مخروبه شده بود، نشستند و آخرین لیوان چای را در کنار هم نوشیدند. اشموئل، که مدت‌ها پیش شصت سالگی را پشت سر گذاشته بود، با ریش خاکستری ژولیده، چشمان قی کرده و شیارهای عمیق پیشانی جیب قبایش را گشت و یک نصفه حبه‌ی قند زرد پیدا کرد. به یاکوف تعارف زد اما او سری جنباند و نخواست.

دست فروش دوره گرد – که سرجهانی دخترش بود و از آن جا که چیزی برای بخشیدن نداشت، هر کار و خدمتی از دستش برمی آمد برای یاکوف انجام می‌داد – چای را از دل قند مکید اما دامادش آن را تلخ نوشید. چای تلخ بود و یاکوف زندگی را لعنت کرد. پیرمرد هرازگاهی، بیآن که انگشت اتهامش را به سمت کسی نشانه برود، اظهارنظری درباره‌ی زندگی و سؤالات بیضرری می‌کرد، اما یاکوف یا چیزی نمی‌گفت و یا پاسخ‌هایی مختصر می‌داد.

اشموئل نصف لیوان چای را جرعه جرعه نوشید، آن وقت آهی کشید و گفت «علم غیب نمی‌خواهد که بفهمم تو مرا مقصر آن کار ریسل می‌دانی.» صدایش غم داشت، کلاهی زمخت به سر داشت که آن را در شهر هم جوار از درون یک بشکه پیدا کرده بود. عرق که می‌کرد، کلاه به سرش می‌چسبید، اما چون مردی متدین بود اهمیتی نمی‌داد. قبای لایی دوزی شده‌ی وصله داری به تن داشت و دستان استخوانیش از آستینش آویزان بود. چکمه نه، اما کفش‌هایی پت وپهن به پا داشت که با آن این طرف و آن طرف می‌رفت.

کسی چیزی گفته؟ تو خودت را به خاطر بزرگ کردن آن فاحشه سرزنش می‌کنی.» اشموئل، بیآن که چیزی بگوید، دستمال آبی کثیفی از جیبش بیرون کشید و گریست.

ببخشید که می‌پرسم، اما چرا این همه مدت با او نخوابیدی؟ آدم با زنش این طور تا می‌کند؟ »

همه‌اش چند هفته بود. آخر آدم تا کی می‌تواند با یک زن نازا بخوابد؟ خسته شدم از بس سعی کردم.»

«چرا وقتی به‌ات گفتم پیش خاخام نرفتی؟ »

نه من به کارخاخام کار دارم و نه دوست دارم او به کار من کار داشته باشد. روی هم رفته آدم احمقی است.»

دست فروش گفت «همیشه در دادن خیرات کوتاهی کردی.»

یاکوف خشمگین از جا برخاست.«حرف خیرات را با من نزن. مگر من در کل زندگیم چه داشته ام؟ چه داشته‌ام که بخواهم ببخشم؟ یتیم بزرگ شدم، مادرم ده دقیقه بعد از تولدم مرد و خودت می‌دانی چه بر سر پدر بیچاره‌ام آمد. سال‌ها نتوانستم برای روح‌شان کدیش بخوانم. سال‌ها روح‌شان پشت دروازه‌های بهشت معطل ماند، البته اگر هنوز هم آن جا نباشند. تمام بچگیم توی یک یتیم خانه‌ی بوگندو گذشت، اصلا انگارنه انگار که من هم وجود داشتم. توی رؤیا غذا می‌خوردم و رؤیاهایم را می‌بلعیدم. نه تورات یاد گرفتم نه تلمود، شانس آوردم استعداد زبان داشتم و عبری یاد گرفتم. حداقل مزامیر را می‌دانستم. ده سالم که شد یک حرفه یادم دادند و شدم شاگرد، نه این که پشیمان باشم، نه. کار می‌کنم – اسمش را می‌گذاریم کار با دستانم کار می‌کنم. مردم فکر می‌کنند من عامی هستم اما مشکل این جاست که خیلی‌ها خبر ندارند عامی واقعی کیست. به آدم‌های باکلاس و خوش ظاهر نگاه کن. به نظر من عامی آن ویسکوور مایه دار است. جز پول هیچ ندارد و حتی وقتی دهان باز می‌کند جرینگ جرینگ روبل‌هایش را می‌شنوی. خودم به تنهایی درس‌های مختلفی خواندم، حتی قبل از آن که عضو ارتش بشوم کلی زبان روسی فاخر یاد گرفتم؛ خیلی بهتر از زبانی که از رعیت‌ها یاد می‌گیریم. هرچه می‌دانم خودم یاد گرفته‌ام – کمی تاریخ و جغرافی، کمی علوم، کمی حساب و یکی دو کتاب اسپینوزا. خیلی نمی‌دانم اما از هیچی بهتر است.»

اشموئل گفت«بیش‌تر این‌هایی که گفتی حرام است، اما باز هم آفرین.» …

—از ترجمه فارسی کتاب تعمریکار برنارد مالامود نشر چشمه

نکوداشت های کتاب the fixer :

 Brilliant [and] harrowing.
درخشان و دلهره آور.
Elizabeth Hardwick, Vogue

 This novel, like all great novels reminds us that we must do something.
این رمان ، مانند همه رمان های بزرگ ، به ما یادآوری می کند که ما باید کاری انجام دهیم.
Jonathan Safran Foer

 The Fixer deserves to rank alongside the great Jewish-American novels of Saul Bellow and Philip Roth.
تعمیرکار شایسته ی آن است که در کنار رمان های بزرگ یهودی-آمریکایی سال بلو و فیلیپ راث قرار گیرد.
 Independent

نظر جاناتان سافر جاناتان سافران فوئر در مورد کتاب تعمیرکار:

جاناتان سافران فوئر، در مقدمه‌ای که بر کتاب تعمیرکار برنارد مالامود نوشته، می‌گوید ما دو دسته کتاب داریم؛ خوب و اعلا: «تفاوت میان یک کتاب خوب و یک کتاب اعلا در چیست؟ کتاب‌های خوب می‌توانند جذاب، روشنگر و تازه باشند. کتاب‌های خوب غالباً از سمت منتقدین ستایش می‌شوند و برخی حتی در گذر زمان نیز خواندنی باقی می‌مانند. بعضی اوقات کتاب‌های خوب از کتاب‌های عالی خواندنی‌تر و جذاب‌ترند. کتاب‌های اعلا آن چیزی هستند که جهان ما به آن نیاز دارد، اما کتاب‌های خوب چیزی هستند که فرهنگ و جامعه خواهان آن هستند، بنابراین بیش‌تر نویسندگان اغلب اوقات دوست دارند کتاب‌های خوب بنویسند.

خواندن کتاب the fixer را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به خواندن کتاب های رمان انگلیسی با موضوع تاریخی و حقوقی پیشنهاد می کنیم.

 

 کتاب داستان انگلیسی the fixer برای چه کسانی مناسب است؟

نسخه انگلیسی کتاب تعمیرکار دارای حدودا ۵۰۰ صفحه می باشد و از نظر تعداد صفحات و سختی کلمات، جز دسته رمان انگلیسی سطح بالا و رمان انگلیسی بلند حساب میشود ، خواندن رمان و داستان انگلیسی سطح حرفه ای برای کسانی که خواندن داستان های انگلیسی سطح متوسط گذر کرده اند و دیگر مشکلی برای خواندسطح مبتدی و متوسط ندارند ، بسیار مناسب می باشند که در میان آنها خواندن کتاب epub رمان انگلیسی the fixer نوشته Bernard Malamud  بسیار سرگرم کننده می باشد.همچنین رمان انگلیسی تعمیرکار به دلیل داشتن داستانی تاریخی و حقوقی برای علاقه مندان به داستان های تاریخی انگلیسی و گذینه ی بسیار مناسی است.

چگونگی خرید و دانلود the fixer ( تعمیرکار) نوشته Bernard Malamud (برنارد مالامود):

با کلیک کردن بر روی دگمه خرید در سایت و اضافه شدن به سبد خرید و پرداخت صورت حساب ، لینک دانلود epub کتاب the fixer  برای شما نمایش داده می شود و علاوه بر آن لینک دانلود کتاب the fixer به ایمیل شما فرستاده می شود و تا همیشه قابل دانلود است. نسخه انگلیسی کتاب تعمیرکار به صورت epub هست که بالاترین کیفیت را برای خواندن در گوشی های اندروید ، IOS و ویندوز دارا می باشد.

 

نسخه انگلیسی کتاب تعمریکار برنارد مالامود |The Fixer

 

توضیحات انگلیسی سایت گودریدز در مورد نسخه انگلیسی کتاب تعمیرکار:

 

The Fixer by Bernard Malamud Review + download

 

A classic that won Malamud both the Pulitzer Prize and thThe Fixer is the winner of the 1967 National Book Award for Fiction and the 1967 Pulitzer Prize for Fiction.

The Fixer (۱۹۶۶) is Bernard Malamud’s best-known and most acclaimed novel—one that makes manifest his roots in Russian fiction, especially that of Isaac Babel.

Set in Kiev in 1911 during a period of heightened anti-Semitism, the novel tells the story of Yakov Bok, a Jewish handyman blamed for the brutal murder of a young Russian boy. Bok leaves his village to try his luck in Kiev, and after denying his Jewish identity, finds himself working for a member of the anti-Semitic Black Hundreds Society. When the boy is found nearly drained of blood in a cave, the Black Hundreds accuse the Jews of ritual murder. Arrested and imprisoned, Bok refuses to confess to a crime that he did not commit.

best 25 The Fixer Quotes by Bernard Malamud

“Where to look if you’ve lost your mind?”

“There are no wrong books. What’s wrong is the fear of them.”

“I fix what’s broken – except in the heart.”

“You could not pity anything if you weren’t a man; pity was a surprise to God. It was not his invention.”

جملاتی از نسخه انگلیسی کتاب تعمریکار نوشته ی برنارد مالامود


“Would you say you have a “philosophy” Of your own? If so what is it?’
‘If I have it’s all skin and bones…If I have any philosophy…it’s that life could be better than it is.”

“We’re persecuted in the most civilized languages.”

“I am somewhat of a meliorist. That is to say, I act as an optimist because I find I cannot act at all, as a pessimist. One often feels helpless in the face of the confusion of these times, such a mass of apparently uncontrollable events and experiences to live through, attempt to understand, and if at all possible, give order to; but one must not withdraw from the task if he has some small things to offer – he does so at the risk of diminishing his humanity.”

“Charity you can give even when you haven’t got.”
― Bernard Malamud, The Fixer

“In my dreams I ate and I ate my dreams.”
از داستان انگلیسی تعمریکار نوشته ی برنارد مالامود

“A meshummed gives up one God for another. I don’t want either. We live in a world where the clock ticks fast while he’s on his timeless mountain staring in space. He doesn’t see us and he doesn’t care. Today I want my piece of bread, not in Paradise.”

“Who invented my life?”

“will you please explain how you can cry for a dead dog yet belong to a society of fanatics that urges death on human beings who happen to be Jews? Explain to me the logic of it.”
― Bernard Malamud, The Fixer

“So sleep now, without fear for your life, and if you should ever manage to get out of prison, keep in mind that the purpose of freedom is to create it for others.”

“They say God appeared in history and used it for his purposes, but if that was so he had no pity for men.”

“In a sick country every step to health is an insult to those who live on its sickness.”

download the fixer by Bernard Malamud epub


“Since I can’t be a professional on account of lack of education I wouldn’t mind being wealthy.”
― Bernard Malamud, The Fixer

“Since I can’t be a professional on account of lack of education I wouldn’t mind being wealthy.”
از کتاب The Fixer نوشته ی Bernard Malamud

“Being born a Jew meant being vulnerable to history, including its worst errors. Accident and history had involved Yakov Bok as he had never dreamed he could be involved. The involvement was, in a way of speaking, impersonal, but the effect, his misery and suffering, were not. The suffering was personal, painful, and possibly endless.”

“Keep in mind, Yakov Shepsovitch, that if your life is without value, so is mine. If the law does not protect you, it will not, in the end, protect me. Therefore I dare not fail you, and that is what causes me anxiety—that I must not fail you.”

“Kiev, you understand, is a medieval city full of wild superstition and mysticism. It has always been the heart of Russian reaction. The Black Hundreds, may they sink into their graves, have aroused against you the most ignorant and brutal of the masses. They are deathly afraid of Jews and at the same time frighten them to death. This reveals to you something about the human condition. Rich or poor, those of our brethren who can run out of here are running. Some who can’t are already mourning.”

گذیده ای از جملات نسخه زبان اصلی کتاب تعمریکار برنارد مالامود


“There are no wrong books. What’s wrong is the fear of them.” Shmuel”

“I do not have to tell you there has been a disappointing retreat of progress in recent times, whatever it is we call progress, especially disappointing because of the little we have had since the Emancipation. There’s something cursed, it seems to me, about a country where men have owned men as property. The stink of that corruption never escapes the soul, and it is the stink of future evil. Still, the original decrees have not been withdrawn and are therefore the law.”
رمان انگلیسی تعمریکار نوشته ی برنارد مالامود

“There’s something cursed, it seems to me, about a country where men have owned men as property. The stink of that corruption never escapes the soul, and it is the stink of future evil.”


“Who are you, Yakov, Moses himself? If you don’t hear His voice so let Him hear yours. ‘When prayers go up blessings descend.’” “Scorpions descend, hail, fire, sharp rocks, excrement. For that I don’t need God’s help, the Russians are enough.”


“Yakov,” said Shmuel, “He invented light. He created the world. He made us both. The true miracle is belief. I believe in Him. Job said, ‘Though he slay me, yet will I trust in Him.’ He said more but that’s enough.” “To win a lousy bet with the devil he killed off all the servants and innocent children of Job. For that alone I hate him, not to mention ten thousand pogroms. Ach, why do you make me talk fairy tales? Job is an invention and so is God.”

 

 

مطالعه بیشتر

دانلود
راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • پسورد تمامی فایل ها www.bibliofile.ir است.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
  • در صورتی که این فایل دارای حق کپی رایت و یا خلاف قانون می باشد ، لطفا به ما اطلاع رسانی کنید.

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تعمیرکار نوشته برنارد مالامود | The Fixer by Bernard Malamud”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

ورود به سایت
0
معرفی و دانلود کتاب تعمیرکار نوشته برنارد مالامود|The Fixer
تعمیرکار نوشته برنارد مالامود | The Fixer by Bernard Malamud

۲۰,۰۰۰ تومان